دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

کوچه-فریدون مشیری-دکلمه رضا پیربادیان



بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 

در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

 

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

آسمان صاف و شب آرام

 

یادم آید تو به من گفتی : از این عشق حذر کن

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب ، آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است

تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن

 

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم

سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

 

تو به من سنگ زدی ! من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم. سفر از پیش تو هرگز نتوانم ، نتوانم

 

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم ، نرمیدم

 

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نه کنی از آن کوچه گذر هم

 

 بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


نظرات 4 + ارسال نظر
روژینا دوشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:25

سلام می خواستم بگم واقعا خسته نباشید فوق العاده بود صدای بی نظیری دارید ممنوم

behnam جمعه 23 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 15:46

من با صدا و دیکلمه های شما زندگی میکنم.ممنونم از شما
خواهش میکنم یه نظر هم به من بدید ...باعث افتخاره منه

مرسی بهنام جان
کجا نظر بدم ؟

حامد سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:38

سلام و خسته نباشید.
برعکس سایتهای مزخرف و خسته کننده شما با این اشعار زیبا و صدای دلنشین پیربادیان واقعا خستگی رو از تن من در آوردید راستش رفتم به یادروزهای گذشته روزهایی که دیگه برگشت ناپذیرند.
مرسی عزیزان قربون شما

دودانگه دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 23:49

پاسخ هما میرافشار به شعر کوچه فریدون مشیری :

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم

تو چه ‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی!

قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد
گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم!

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه ‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی!

قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم
دگر از پای نشستم
گوییا زلزله آمد
گوییا خانه فرو ریخت سر من

بی تو من در همه ی شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من؟
که ز کویت نگریزم

گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم!

هما میر افشار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد