- بی آرزو چه می کنی ای دوست ؟
- به ملال
در خود به ملال
با یکی مرده سخن می گویم .
شب خامش استاده هوا
وز آخرین هیاهوی پرندگان کوچ
دیرگاه ها می گذرد
اشک بی بهانه ام آیا
تلخه ی این تالاب نیست ؟
- ازاین گونه
بی اشک
به چه می گریی ؟
-مگر آن زمستان خاموش خشک در من است .
به هر اندازه که بیگانه وار
به شانه برت سرنهم
سنگ باری آشناست
سنگ باری آشناست غم .
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به شاملوی عزیز:
ما بی نفس زیست میکنیم! بی آرزو که سهله برادر جان!!!
راستی شعرای نزار قبانی عاشقانه های ناب و سبزی هستند.. قیصر امین پور عزیزم که بی حرف عاشقم!
از پابلو نرودای ابری لطیفم شعر: هوا را از من بگیر خنده ات را نه... رو هنوز نشنیدم ازتون!
از حضرت مولانا شنیدنم ...سماعی میده بی حد و وصف !
گاهی تفالی به حافظ ...
گاهی نم بارانی، عطر بهار نارنجی ،جوونه شمعدونی ای ...
ما غم سر خودیم برادر جان ، رحمی ...
از لحن شعرهای نزار قبانی خوشم میاد لحن مردونه ی داره اما لطیف