ری را... صدا میآید امشب
از پشت کاچ که بندآب
برق سیاهِ تابشِ تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسیست که میخواند...
اما صدای آدمی این نیست.
با نظم هوشربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین
زاندوههای من
سنگینتر
وآوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایقِ دلتنگ
خواندند آنچنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب میبینم.
ری را، ری را...
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمیتواند.
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن بازخوانی دکلمه با صدای رضا پیربادیان
سلام آقای پیربادیان امیدوارم که حالتون خوب و دنیا به کامتون باشه . من دیروز خیلی اتفاقی با شما و سبک کاری شما آشنا شدم . یه وبلاگ رفته بودم که شعر مورد علاقمو نوشته بود شعری از از محمد علی بهمنی : این جا برای از تو نوشتن هوا کم است ... ، بعدش لینک صدای شمارو گذاشته بود دانلودش کردم و واقعا لذت بردم . بعدشم دیگه آمدم وبلاگ خودتون همه کارهاتون قشنگی خودشون رو دارن ولی به نظر من این کار بهمنیتون شاهکاره . کاش شعر از سربی حوصلگی ، آقای فاضل نظری رو هم دکلمه کنید شعر قشنگیه که با این بیت شروع میشه : نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت / که زخم های دل خون من علاج نداشت ... ، بازم تشکر می کنم بابت صدای زیبا و انتخاب های قشنگتون . مانا باشید
ممنون از شما