نه!
کاری به کار عشق ندارم!
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیزی و هر کسی را
که دوستتر بداری
حتی اگر یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد
از تو دریغ میکند...
پس
من با همه وجودم
خود را زدم به مردن
تا روزگار، دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته میگذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
3>
بسیار زیبا....
چه موهبتی بود یافتن شما در دل این شب تنهایی! صدای دلنشینی دارید و انتخاب شعر و موسیقی عالیست پاینده باشید.
درود بر شما
بسیار زیباست
سلام
نفستان گرم، کارتان درست. گاهی اوقات شنیدن دکلمه هایتان در آخر شب حس خوبی به اتسات می دهد که خستگی را تا حدودی می زداید. نمی دانم اگر به لحاظ حقوق مولف مشکلی نباشد دوست داشتم چند غزل هم از فاضل نظری با صدای شما بشنوم.
(با عرض پوزش نشانی ایمیل معتبر نیست چون می خواهم ناشناس باقی بمانم)
و مدام دلم برای دیروزهایم تنگ می شود
باور نمی کنم
اما چگونه به بی قرار شدنِ من عادت کردی
الف بای درد مشترک را به خاطره ها سپردی
عجب قانونِ بی رحمی ست
تو به فراموشی قناعت می کنی
اگه عاشق کسی شدید برای رسیدن بهش هر کاری بکنید بخاطرش گدای کنید .تحقیر بشید .خفت بکشید.غرورتونو بشکنید .که ی روز مثل من پشیمون نشید عشق ارزششو داره