Email: pirbadian@gmail.com
Email: pirbadian@gmail.com
الا زمانه ی تکرار نا مرادی ها!
وفور محنت و اندوه و قحط شادی ها
زمان رونق ظلمت٬ کسادی خورشید
-دلم گرفت از این رونق و کسادی ها-
زمانه ای است که انگار٬ عشق زائده ای است-
-نماندی ، و همه عاشقان زیادی ها
ببین به شیوه ی خود ٬قتل عام عشق٬اکنون
از این گروه به آداب خود ٬مُبادی ها
به جز ندای تباهی و مرگ و ویرانی
کسی نمی شنود بانگی از منادی ها
گرفتم این که به نزدیک آن رسید ٬اما
نمی رسد به هدف بار کج نهادی ها
کجاست مرگ که منصور را بیاموزد
از این گروه نوآموز، اوستادی ها
نماز صبح مرا٬ قبله باد مدفن شان
که آبروی زمانند بامدادی ها
الا طهارت خون تو آبروی سحر!
تو از تبار کدام آفتاب زادی؟ ها؟
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
بیزار میشوم از خودم وقتی که تو ناراحتی و من نمی توانم آرامت کنم...
ممنون
باز هم ممنون ، بسیار زیبا بود
زنده باشید
با سلام و درود ، اگر مجالش بود ، این غزل را نیز از استاد منزوی آواز کنید :
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق ها ، علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم
ممنونم
لینک را اصلاح کنید