تو کیستی که پراکنده در هوای منی
تنیده ای به وجودم ولی سوای منی
کجای زمزمه هایم،کجای حادثه ای؟
کجا بجویمت ای جان،که ناکجای منی
گره زدی به نگاهت کلاف چشم مرا
به این گره زدنت هم گره گشای منی
درین هجوم سیاهی که ماه پیدا نیست
چه باکم از بیراهه؟که روشنای منی
کسی شبیه تو درمن،مرا به دریا برد
رسیده ام به یقین:این که ناخدای منی
سوال کرده ام عمری:چرا...چرا...واینک
تویی که پاسخ صدها چرا چرای منی
ولی سوال بدون جواب مانده ی من:تو ای غریبه که هستی که آشنای منی
سلام عزیز دل . بسیار زیبا و شنیدنی بود ممنونم.
من با اجازه دکلمه ی عشقت اندوه را به من آموخت رو در وبلاگم قرار دادم . واقعا این شعر با ترجمه ی آقای گلرویی زیباست و زیباتر این که صدای دلنشین شما جانی دوباره به جان این شعر بخشیده . من این دکلمه ی شما رو واقعا دوست داشتم و یکی از بهترین های شماست.
ممنون
قشنگ بود مرسی
ممنون