من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه گرم و سرخ
احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگ زای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های آینه لغزیده تو به تو
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق
از برکه های آینه راهی به من بجو
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛
احساس می کنم
در هر رگم
به هر تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.
من بانگ بر کشیدم از آستان یأس:
« آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم!»
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
زیبا بود. ولی صداتون یکم عوض شده، و حس میکنم احساس در صداتون تقلیل پیدا کرده و کمتر حس رو به شنونده منتقل میکنه( در مقایسه با عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش که عالی و پر احساس بود)_ شاید کمی عجله درش موج میزنه. صدای ورق زدنتون هم میاد. صدای نفس حین خوندن به مقدار کم اگر باشه زیباست ولی گاهی زیاد صدای نفس هاتون به گوش میرسه، در کل عالی هستید و این ها فقط نظر شخصی بنده بود و صداتون رو دوست دارم
ممنون
سلام من هم حس میکنم انگار عجله دارن برای تمام شدن شعر یه کم استرس به ادم منتقل میکنه