هر چند طولانی ، به یقین هیچ چیز مدید نمیپاید
بوضوح نشان میدهد این را سالیانی که آزمودهام .
گسیخته است ساعت و _ زمان گریخته آن دم که سرنوشت _
به ناگهانی ِ اندکی، تقدیر میکند بر شگفتی ِحیات _ پایان را _
بِقوّت عطرهای تندی که مستمان میکرد
به شکوه تختی که بران آرمیدیم
به لذتی که با بدنهامان چشیدیم .
پژواک ِ روزهای هوس آلودی بسویم میسُرَد _
شرارههایی از جوانی ِ ما دو :
دوباره برداشته ام نامهی رنگ پریده را
می خوانمو میخوانمش آنقدر که روز پَژمُرَد .
آنگاه به ایوان میروم و _ترک میکنم خاطراتم را
بجستجوی مفرّی برای دگرگونی افکارم
خیره به پیریِ شهری که دوستَش دارم
با روشنی ِ چراغ ِ مغازهها _
همراهِ اندک جنبش ِ زندگی میشوممیانِ تاریکی ِخیابانها.
ترجمه حسین خلیلی
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان