دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبله ایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران

نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ای کاش از آنهمه سایه و سکوت-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

ای کاش از آنهمه سایه و سکوت،

تنها زمزمه ی  لبریز چشمه ای بودم

همسوی باور چراغی، برایوان شب زلال،

یا زایری خسته در خنکای فروردین،

با خیزاب و خلنگزار خاموشش

که از خواب شبنم و شهود آمده بود.

ای کاش از آنهمه آسمان، تنها کبوتری بودم،

خانه زاد خاطره ای پنهان

که از هجرانی جفت خویش می گریست.

 

ای کاش از آنهمه شکفتن، تنها پروانه پریشانی بودم

با رنگین کمان پروازش، در باغ بوسه و باران

و ای کاش از اینهمه مردن، تنها هلال آینه ای بودم

در قوس شبی شولا دریده از دریا

که ماه را به میهمانی خسوف می طلبید.




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


خالــی ام چون باغ بودا -حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

خالــی ام چون باغ بودا ، خالی از نیلوفرانش

خالی ام چون آسمان شب زده بی اخترانش

خلق، بی جان، شهر گورستان و ما در غار پنهان

یأس  و  تنهایـــی ِ من ، مانند  لوط  و  دخترانش

پاره پاره مغربم، با من نه خورشیدی، نه صبحی

نیمــی از آفاقــم اما ،  نیمه ی  بـــی خاورانش

سرزمین مرگم اینک، برکه هایش دیدگانم

وین دل توفانی ام، دریای خون بی کرانش

پیش رویم شهر را بر سر سیه چادر کشیده

روسری هــای  عــزا  از  داغ  دیـده مادرانش

عیب از آنان نیست من دل مرده ام کز هیچ سویی

در نمــی گیرد مرا ،  افســـون ِ شهـر  و  دلبرانش

جنگجویــــی  خسته ام  بعد  از  نبــــردی  نابرابر

پیش رویش پشته ای از کشته ی هم سنگرانش

دعوی ام عشق است و معجز شعر و پاسخ طعن و تهمت

راست  چـــون  پیغمبری  رو در روی  ناباورانش




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

برایت رویاهایی آرزو می‏کنم-ژاک برل-دکلمه رضا پیربادیان

برایت رویاهایی آرزو می‏کنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود.
برایت آرزو می‏کنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی.
برایت شوق آرزو می‏کنم.
آرامش آرزو می‏کنم.
برایت آرزو می‏کنم که با آواز پرندگان بیدار شوی
و با خنده‏ ی کودکان.
برایت آرزو می‏کنم دوام بیاوری
در رکود، بی ‏تفاوتی و ناپاکی روزگار.
بخصوص برایت آرزو می‏کنم که
خودت باشی.....


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


چه خوب! که زمین گرد است-عباس معروفی-دکلمه رضا پیربادیان

از این تنهایی هزارساله
خسته‌ام
از این که صدای تو را بشنوم
خیال کنم وهم بوده
این که هرچی بخواهم بخرم
می گویم حالا نه
صبر می کنم وقتی آمدی
از این اجاق خاموش
این قابلمه ها، ماهیتابه ها
این شراب که هنوز بازش نکرده ام
گیلاس های خاک گرفته
بشقاب های دلمرده
این فیلم که قرار بود با هم ببینیم
متکایی که سرت را می گذاشتی
خودم که بهانه‌جو شده
از انتظار خسته ام
همینجا نشسته ام
و فکر می کنم
چه خوب! که زمین گرد است
عشق من !
می روی آنقدر می روی که باز
آنسوی زمین می رسی به من ..



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


خوشا به بخت بلندم که در کنار منی- جویا معروفی-دکلمه رضا پیربادیان

خوشا به بخت بلندم که در کنار منی
ِ تو هم قرار منی هم تو بی‌قــــرار منی


گذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوز
بیا ورق بزن این فصــــل را، بهـــــار منی


به روزهای جدایی دو حالت است فقط
در انتظار تـــــــوام یا در انتظـــار منی


“خوش است خلوت اگر یار یار من باشد”
خوش است چون که شب و روز در کنار منی


بمان که عشق به حال من و تو غبطه خورد
بمان که یار توام ، عشق کن که یار منی


بمان که مثل غـــزل‌های عاشقانه‌ی من
پر از لطافت محضی و گوشــــــوار منی


من “ابتهـــــاج”‌ترین شاعــــر زمان توام
تو عاشقانه ترین شعـــــر روزگـــار منی




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ﭼﺮﺍ ﺑﯽﻗﺮﺍﺭﯼ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻫﻤﯽ؟-مژگان عباسلو-دکلمه رضا پیربادیان

ﭼﺮﺍ ﺑﯽﻗﺮﺍﺭﯼ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺭﻫﻤﯽ؟
ﭼﺮﺍ ﺩﺍﻍﺩﺍﺭﯼ؟ ﺧﺮﺍﺑﯽ؟ ﺑﻤﯽ؟!

ﻣﮕﺮ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﻨﯽ ﺍﯾﻨﻘﺪَﺭ
ﻏﻢﺍﻧﮕﯿﺰ ﻭ ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﻭ ﻣﺒﻬﻤﯽ؟

ﻣﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ؟
ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﮐﺠﺎ “ ﺩﻭﺳﺘﺖﺩﺍﺭﻡ ” ﯼ؟

ﻧﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ ﺧﻮﺵ، ﻧﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﻟﻢ …
ﺟﻬﻨﻢ - ﺑﻬﺸﺘﯽ، ﻧﻪ ! ﺷﺎﺩﯼ - ﻏﻤﯽ

ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﯾﻦ ﺷﺪﻩﺳﺖ
ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺯﯾﺎﺩﯼ، ﻧﯿﺎﯾﯽ ﮐﻤﯽ

ﺟﻬﺎﻥ، ﺍﺑﺮ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻭ ﺑﯽﺣﺎﺻﻠﯽﺳﺖ

ﺑﮕﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ! ﺑﮕﻮ ﻧﻢ ﻧﻤﯽ..............!!


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



من غبطه می‌خورم به درختان خانه‌ات-علیرضا_بدیع-دکلمه رضا پیربادیان

من غبطه می‌خورم به درختان خانه‌ات
ای کاش سر گذاشته بودم به شانه‌ات

در فصل جفت‌گیری فولاد و سنگ، کاش
گنجشک من تو باشی و من آشیانه‌ات

گنجشک من تو باشی و من در به در شوم
از صبح تا غروب پی آب و دانه‌ات

وقت غروب از تو بپرسم: چگونه است
با چند استکان مِی روشن، میانه‌ات ؟

بعدش بخواهم از تو کمی درد دل کنی
گاه از زمین بگویی و گاه از زمانه‌ات

یک مشت کودک‌اند، به دور درخت سیب
انگشت‌های کوچک تو زیر چانه‌ات

در بوسه‌ی تو، بذر تغزل نهفته، کاش
روی لبان من بشکوفد جوانه‌ات

راس کلاغ، فرصت کشف شهود نیست
بگذار تا تو را برسانم به خانه‌ات...




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

الا یا ایها الساقی-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها

به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها

حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بارون میاد جرجر-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان


بارون میاد جرجر
گم شده راه بندر
ساحل شب چه دور
آبش سیاه و شور
ای خدا کشتی بفرست
آتیش بهشتی بفرست
جاده کهکشون کو؟
زهره ی آسمون کو؟
چراغ زهره سرده
تو سیاهیا می گرده
ای خدا روشنش کن
فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر
بارن میاد جرجر
رو گنبد و رو منبر
لک لک پیر و خسته
بالای منار نشسته
لک لک ناز قندی
یه چیزی بگم نخندی
تو این هوای تاریک
دالون تنگ و باریک
وقتی که می پریدی
تو زهره رو ندیدی؟
( _عجب بلایی بچه!
از کجا میایی بچه؟
نمی بینی خواب جوجه م
حالش خراب جوجه م
از بس که خورده غوره
تب داره مثل کوره؟
تو این بارون شر شر
هوا سیاه زمین تر
تو ابر پاره پاره
زهره چی کار داره؟
زهره خانوم خوابیده
هیچکی اونو ندیده...)
بارون میاد جرجر
رو پشت بون هاجر
هاجر عروسی داره
تاج خروس داره
_هاجرک ناز قندی
یه چیزی بگم نخندی
وقتی حنا می ذاشتی
ابروهاتو ور می داشتی
زلفاتو وا می کردی
خالتو سیا می کردی
زهره نیومد تماشا
نکن اگه دیدی حاشا...
( _حوصله داری بچه!
مگه تو بیکاری بچه؟
دومادو الان میارن
پرده رو ور می دارن
دسمو میدن به دستش
باید درا رو بستش
نمی بینی کار دارم من
دل بی قرار دارم من؟
تو این هوای گریون
شرشر لوس بارون
که شب سحر نمی شه
زهره به در نمی شه...)
بارون میاد جرجر
رو خونه های بی در
چهار تا مرد بیدار
نشسته کنج دیفار
دیفار کنده کاری
نه فرش و نه بخاری
_مردا سلام علیکم!
زهره خانم شده گم
نه لک لک اونو دیده
نه هاجر ور پریده
اگه دیگه برنگرده
اوهو اوهو چه درده!
بارون ریشه ریشه
شب دیگه صب نمی شه!
_بچه ی خسته مونده!
چیزی به صب نمونده
غصه نخور دیوونه
کی دیده شب بمونه؟
زهره تابان اینجاس
تو گره نشت مرداس
وقتی که مردا پاشن
ابرا ز هم می پا شن
خروس سحر می خونه
خورشید خانم می دونه
که وقت شب گذشته
موقع کارو گشته
خورشید بالا بالا
گوششبه زنگ حالا...
بارون میاد جرجر
رو گنبد و رو منبر
رو پشت بون هاجر
رو خونه های بی در...
ساحل شب چه دوره
آبش سیاه و شوره
جاده کهکشون کو؟
زهره آسمون کو؟
خروسک قندی قندی!
چرا نوکتو می بندی؟
آفتابو روشنش کن
فانوس راه منش کن
گم شده راه بندر
بارون میاد جرجر...



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان