دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آنِ ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنارِ چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تنِ بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگِ کوه ها درخوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته
دلِ من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دست از طلب ندارم تا کام من برآید-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان

هر جا که نام حافظ در انجمن برآید





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


زنان بسیار دورند -یانیس_ریتسوس_دکلمه رضا پیربادیان

زنان بسیار دورند
ملافه‌هایشان بوی "شب به خیر" می‌دهد
آنان نان را به روی میز می‌گذارند که حس نکنیم غایبند
بعد در می‌یابیم که آن غفلت ما بود
از روی صندلی بر می‌خیزیم و می‌گوییم:
"تو امروز سخت کار کردی" یا
"فراموشش کن، من فانوس را روشن می‌کنم."
وقتی که کبریت می‌زنیم. پشتش
تپه‌ای تلخ و غمناک است
که با خود بار بسیاری مردگان را حمل می‌کند
مردگان خانواده را
مردگان خودش را
مرگ خود تو را
تو
صدای غژغژ گام‌هایش را بر تخته‌های کهنه‌ی کف اتاق می‌شنوی
تو ناله‌ی ظرفها را بر رف می‌شنوی
و بعد صدای قطار را
که سربازان را به جبهه می‌برد...

ترجمه‌: فریدون_فریاد



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

گلوگاهت را به من بسپار -منوچهر آتشی-دکلمه رضا پیربادیان

گلوگاهت را به من بسپار و دهانت را.
می‌خواهم آواز زلالی بخوانم برای کهورهای دشتستان
[در آفتاب می‌روند فصل‌ها، و علف‌ها
گر می‌گیرند از عطش خویش و شعله
به‌هم هدیه می‌دهند]

گیسوانت را به من بسپار
می‌خواهم آواز تاب‌داری بخوانم که سایه بیفکند بر وطنم
که ببارد
بر دانه‌ای ــ که مثل دلم ــ
در عمق این جهنم سوزان پنهان است
[در آفتاب می‌روند آب‌ها
در آفتاب می‌نشیند دشت
و بذرها
در خاکه‌های خاکستر می‌پوسند]

چشمانت را به من بسپار
می‌خواهم که خیس ببینم گیتی را
و خیس و سبز برویانم آتش را
از گورهای مشتعلِ سرگردان
[در آفتاب می‌وزد زمین
در آفتاب می‌وزد جهان
و آدمیان
در آفتاب به مسلخ می‌روند]

قلبت را به من بسپار
می‌خواهم دهل بکوبم

در این ظلمات آفتابی

می‌خواهم دهل بکوبم.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


چشم‌هایت-ناظم حکمت-دکلمه رضا پیربادیان

چشم‌هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
چه در زندان
چه در مریض‌خانه
به دیدارم بیا
چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
سرشار از آفتاب‌اند،
آن‌سان که کشتزارانِ آنتالیا
در صبحگاهانِ اواخر ماه می.

چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
در برابرم بارها باریدند
خالی شدند
چون چشم‌هایِ درشتِ آن کودکِ شش ماهه
اما یک روز هم بی‌آفتاب نماندند.

چشم هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
بگذار خمار آلوده و
خوشبخت بنگرند،
و تا آن‌جا که باور دارند
دلبستگی انسان را
به دنیا بنگرند
که چگونه افسانه‌ می‌شوند
و زبان به زبان می‌چرخند.

چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
بلوط زارانِ «بورسا*»اند... در خزان
برگ‌های درختانند
بعد از باران تابستان
و در هر فصل و
هر ساعت... استانبول‌اند.

چشم‌هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
روزی خواهد رسید
محبوبم!
روزی فرا خواهد رسید
که انسان‌ها
با چشم‌هایت، یک‌دیگر را
خواهند نگریست
با چشم‌های تو
خواهند نگریست.

ترجمه:حامد رحمتی



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم_حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبح‌دم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهب‌ات را رقم زدم

تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق‌ها،‌ علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی‌ام مپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه‌ی قسمت به غم زدم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما-علیرضا قزوه-دکلمه رضا پیربادیان

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو می‌گردیم و تو دنبال ما

ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو
رؤیت این ماه یعنی نامۀ اعمال ما

خاصه این شب‌ها که ابر و باد و باران با من است
خاصه این شب‌ها که تعریفی ندارد حال ما

کاش در تقدیر ما باشد همه شب‌های قدر
کاش حَوِّل حالَنایی‌تر شود احوال ما

ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم
ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

گوشۀ چشمی به ما بنمای ای ابروهلال

تا همه خورشید گردد روزی امسال ما




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

بر زمین افتاده پخشیده‌ست-اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان

بر زمین افتاده پخشیده‌ست،

دست و پا گسترده تا هر جا.

از کجا؟

[کِی؟
[کس نمیداند.
و نمی‌داند چرا حتا.
سالها زین پیش
این غم‌آور وحشت‌ِ منفور را خیّام ‌پرسیده‌ست؛
وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز
هیچ جز بیهوده نشنیده‌ست.
کس نداند کِی فتاده بر زمین این خلط‌ِ گندیده،
وز کدامین سینهٔ بیمار.
عنکبوتی پیر را ماند، شکم پر زهر و پر احشا،
مانده، مسکین، زیر پای‌ِ عابری گمنام و نابینا،
پخش مرده بر زمین، هموار.
دیگر آیا هیچ
کرمکی، در هیچ حالی از دگردیسی،
به چنین پیسی
[تواند بود؟
[من پرسم؟

کیست تا پاسخ بگوید؟
[از محیط فضل خلوت یا شلوغی.
[کیست؟
چیست؟
[من می‌پرسم،
[این بیهوده،
[این تاریک ترس‌آور،

چیست؟





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه‌ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای
ای میوه‌ی بهشتی از این باغ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاری خود «خواجه» مشکلم

«با شیر اندرون شد و با جان به‌در شود

عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم»





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان