وه از این آتش روشن که به جان من و توست
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
ترجمه موسی بیدج
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
ﻭ ﺗﺎ ﺁﺧَﺮﯾﻦ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺩَﺭﺧُﻮﺩَﺕ ﮔِﺮﯾﻪ ﮐُﻨﯽ ...
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد
و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عید، همسایه!
صدای گریه نخواهی شنید، همسایه!
همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت
منم تمام افق را به رنج گردیده،
منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده
منم که نانی اگر داشتم، از آجر بود
و سفرهام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود
به هرچه آینه، تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها، نشان دست من است
اگر به لطف و اگر قهر، می شناسندم
تمام مردم این شهر، می شناسندم
من ایستادم، اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم، اگر دهر ابن ملجم شد
طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفرهام که تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
با یک اتوبوس خاطره های مست …
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان