دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

من زنده بودم اما انگار مرده بودم -محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ، من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد

کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم




دانلود با لینک مستقیم


بودنت زندگی را معنا می کند-عباس معروفی-دکلمه رضا پیربادیان


بودنت
زندگی را معنا می کند
لازم نیست کاری انجام دهی
سرو روان من
همین که راه می روی ساز می زنی
می گویی می شنوی می خندی
همین که دگمه هام را باز می کنی می بندی
یعنی همه چیز
لازم نیست بر عاشقی کردنت خیال ببافی
همین شرمی که با خنده ات می خیزد
پولک هایی که از چشم هات می ریزد
همین که دستت
توی دستم عرق می کند
همین شیرین زبانی هات
همین که بوی قورمه سبزی نمی دهی
یعنی همه چیز
گفته بودم ؟
گفته بودم همین که نگاه نارنجی ات
به زندگی ام می تابد
یعنی همه چیز ؟



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

هم از این روست که جهان را دوست می دارم-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور،نه تبر!
سر انگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس،
تا هر بهار به بدرقه ی فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم.
هم از این روست که خویشتن را دوست می دارم.

برای کشتن من، نه کوه و نه واژه
اشاره ی خاموش نگاهی نابهنگامم...بس،
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
هم از این روست که تو را دوست می دارم.

برای مردء من، نه اندوه آسمان ،نه گور زمین،
تنها کابوس بی بوسه رفتن مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجه ی پندار بر دیدگان دریا کشیده ام
پس شکوفه کن ای نارون، ای چراغ، ای واژه!
این جا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچه ای برای دل من آورده اند.

هم از این روست که جهان را دوست می دارم....



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


آه اگر آزادی سرودی می خواند-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان

آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ، همچون گلوگاه پرنده ای ،

هیچ کجا ، دیواری فروریخته برجای نمی ماند

سالیان بسیار نمی بایست دریافتن را ،ـ

که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی ست ، که حضور انسان آبادانی ست

همچون زخمی همه عمر خونابه چکیده

همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده

به نعره ای چشم بر جهان گشوده

به نفرتی از خود شونده


غیاب بزرگ چنین بود

سرگذشت ویرانه چنین بود!

آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ، کوچکترحتا ، از گلوگاه یکی پرنده!



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


من به زودی به نبودن هایت عادت میکنم-محسن مهرپرور-دکلمه رضا پیربادیان

من به زودی به نبودن هایت عادت میکنم
از غم ات میمیرم و یک خواب راحت میکنم

پر فریادم اگر بغض سکوتم بشکند
حرمت عشق گذشته را رعایت میکنم

به کسی که پیش اویی .آه حتی گاه من
-به خودم که با تو بودم هم حسادت میکنم

از تماشای تو در یک قاب کوچک خسته ام
خسته ام آری ولی دارم نگاهت میکنم

رفته رفته عشق من نسبت به تو کم میشود
تا که روزی کاملا احساس نفرت میکنم


من به زودی به خودم به خاطراتم به دلم
مثل تو حتی به احساسم خیانت میکنم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

من به روشن ترین کلمات پروردگارم پناه آورده ام-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان


من به روشن ترین کلمات پروردگار پناه آورده ام
نان و آرامش برای ملتم
صبوری، سکوت،گمنامی و هوا...
برای خودم!
و خوابی خوش
برای ِ همه عزیزانی که از اینجا رفته اند

سرپناه

بودنی

بوده ها

ها

ای نجات دهنده بینا پس کی خواهی آمد




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



یک جاهلانهء آرام-دکلمه رضا پیربادیان




یرخی خاطرتو نخواسیم که چار صبا نبینیمت

کفتر دلمون پر بیگیره و فکری شی که طرفت نالوطی بود.

به عصمتت تو نباشی میخوام دنیاش نباشه.

اول و آخر بی صفتاش خودم اگه حرفمون با دلمون توفیر کنه.

اون روزی که چشامو گذوشتم کف پات و گفتم

قبل تو نبوده بعد تو هم نیست،شد حرف ما تا دنیا دنیاست

که اگه غیر این باشه آخرت ما جفت با آخرت یزید.

........................................



یادته؟ حرم وجودت ثانیه نیگارو از ما قاپید

آخرشم نشد که بچرخه تو زبونمونو مقر بیایم...

جفت زبونمون نشد منتها هم تو گرفتی ما چی میخوایم بگیم هم ما فهمیدیم

هر چیم که وجود می کنیم و چشم دریده های گرگ صفت و تو رو ناک اوت میکنیم

پیش شما بند بند وجودمون خاک گذرتونو گلاب پاشی میکونه.

عرض آخر«آدم چلچله نیست که بهار بیاد و پاییز بره»

اونی که واس ما اومد دیگه رفتنی تو کارش نی



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


سه شعر کوتاه از قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان



با گریه های یکریز
یکریز
مثل ثانیه های گریز
با روزهای ریخته
در پای باد
با هفته های رفته
با فصل های سوخته
با سالهای سخت
رفتیم و
سوختیم و
فروریختیم
با اعتماد خاطره ای در یاد
اما
آن اتفاق ساده نیفتاد

---------------------------

آیینه ها

            با آه

                  آغاز می شوند

پایان حرف روشن آیینه هاست

- « آه ... »

آیینه حرف اول و آخر را

                          در یک کلام گفت

سطح تمام آینه ها ٬ امـــــــروز

                                      خاکستری است

تصویر رو به روی من ٬ انگــار

                                  من نیست

                                               تصویــــــــــر دیگری است

 

وقــــــتی خطوط سربی

سطح شقیقه های مرا با شتاب

                                        هاشور می زننــــــد ...

دیگر نمی تـــــــــوانمــــــ

این تارهای روشن را

                           آرام پشت گوش بیندازمــــــــ

خوب است حرف آینه ها را

                                این بار

                                         پشت گوش بیندازم ...

 ----------------------------

قطار می‌رود،
تو می‌روی،
تمام ایستگاه می‌رود؛
و من چقدر ساده‌ام،
که سال‌های سال،
در انتظار تو،
کنار این قطار رفته ایستاده‌ام؛
و همچنان،
به نرده‌های ایستگاه رفته،
تکیه داده‌ام
 


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان

 

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی

نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی

چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را

چونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی

سلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ای

بند کی سخت می‌کنی بند کی باز می‌کنی

عاشق بی‌گناه را بهر ثواب می‌کشی

بر سر گور کشتگان بانگ نماز می‌کنی

گه به مثال ساقیان عقل ز مغز می‌بری

گه به مثال مطربان نغنغه ساز می‌کنی

طبل فراق می‌زنی نای عراق می‌زنی

پرده بوسلیک را جفت حجاز می‌کنی

عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود

اینک به صورتی شدی این به مجاز می‌کنی

گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را

صورت سکه گر کنی آن پی گاز می‌کنی


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


کاری به کار عشق ندارم -قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیزی و هر کسی را

که دوستتر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ میکند...

پس

من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته میگذارم...

تا روزگار بو نبرد...

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم!



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان