دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

من خانه نمی‌دانم-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان

ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم

زان روی که حیرانم من خانه نمی‌دانم

ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده

کو خانه نشانم ده من خانه نمی‌دانم

زان کس که شدی جانش زان کس مطلب دانش

پیش آ و مرنجانش من خانه نمی‌دانم

وان کز تو بود شورش می دار تو معذورش

وز خانه مکن دورش من خانه نمی‌دانم

من عاشق و مشتاقم من شهره آفاقم

رحم آر و مکن طاقم من خانه نمی‌دانم

ای مطرب صاحب صف می زن تو به زخم کف

بر راه دلم این دف من خانه نمی‌دانم

شمس الحق تبریزم جز با تو نیامیزم

می افتم و می خیزم من خانه نمی‌دانم





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

بخشی از بابا لنگ دراز-جین وبستر-خوانش رضا پیربادیان

بعضی آدم ها را نمیشود داشت
فقط میشود یک جور خاصی دوستشان داشت
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند
که برای تو باشند یا تو برای آن ها...
اصلا به آخرش فکر نمی کنی
آنها برای اینند که دوستشان بداری!
آن هم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق
یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم

در کنج دلت تا ابد یه جور خاص دوست داشته خواهند شد.





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

چه دشوار است سر بر شانه ی ِ دیوار بگذارم-شهراد میدری-دکلمه رضا پیربادیان

چه دشوار است سر بر شانه ی ِ دیوار بگذارم
بلرزد دستم از گریه، به لب سیگار بگذارم

به درد آید دلم از بی تو بودن های ِ این دنیا
دو پلکم را بهم با اشک، بالاجبار بگذارم

بهار از راه برگردد خوشآمدگو شوم با شوق
به روی ِ صندلی پیراهن ِ گلدار بگذارم

تو مهمانم شوی و من پذیرایی کنم از تو
بریزم چای و قلیان ِ دو سیبی بار بگذارم

کنار ِ شمس تو بنشینم و با شعر ِ مولانا
به دستی جام و دستی نیز زلف ِ یار بگذارم*

گله بسیار اما تا نرنجی بیش از این از من
زبان بر شکوه ها خاموش و بی گفتار بگذارم

تو برخیزی بگویی وقت ِ رفتن هست و من با بغض
بگویم نه، بنای ِ خاهش و اصرار بگذارم

بخندی و بگویی باز می آیی به خاب ِ من
به دستت دست ِ بدرود از سر ِ ناچار بگذارم

چه باید کرد وقتی رفته باشی، غیر از اینی که
به خاک ِ پای ِ تو پیشانی ِ تبدار بگذارم

امان از تار ِ موی ِ مانده بر جای ِ غمآوازت
امان از لحظه ای که پنجه بر این تار بگذارم

چقدر از آه برخیزم برایت اشک بنویسم
چقدر آخر بگو امضا بر این طومار بگذارم

دوباره شب شد و مانند ِ هر شب جای ِ تو خالی ست

چه دشوار است سر بر شانه ی ِ دیوار بگذارم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

می آیی و من می روم ای مرد دیگر-نصرت رحمانی-دکلمه رضا پیربادیان

می آیی و من می روم ای مرد دیگر
 چون تیرگی از بیخ گوش صبحگاهی
می آیی و من می روم ، زیباست ، زیباست
 باران نرمی بر غبار کوره راهی
 دشت بلاخیز غریب تفته ای بود
 هر تپه ای چون طاولی چرکین بر آن دشت
ما سوختیم و خیمه برکندیم و رفتیم
اینک ، تو می آیی برای سیر و گلگشت
حلاج ها ، بر دار ، رقصیدند و رفتند
 شیطان حدایی کرد در این خاک سوزان
 این قصر عاج افتخار آمیز تاریخ
بر پاستی ، از استخوان تیره روزان
تابوت خون آلود من گهواره ی توست
 جنباندت دست پلید پیر تقدیر
 هشدار یک دنیا فریب و رنگ و بازیست
روزی شنیدی گر کسی می گفت : تدبیر
 می آیید و من می روم بدرود بدرود
چیزی نیاوردیم و چیزی هم نبردیم
بیهوده بودن ، تلخ دردی بود ، اما اما

... چه دردانگیز ما بیهوده مردیم





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به درشد مثل کره توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد

عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


تسکینم می دهی-شمس لنگرودی-دکلمه رضا پیربادیان

بوسه های تو
تسکینم می دهد
خوابی شیرین
 که در انتظار تعبیرش نبودی،
بارانی
که دانه ، دانه تمیز می شود
و روی گونه ی من می نشیند ،
کاسه ای از صدف
که فرشتگان پاک کرده اند
تا از لبخندت پر شود

اینجایی تو
در آتش دستهای من
و تشنه و بی امان می باری
و می باری

و تسکینم می دهی





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دیگر این پنجره بگشای که من-هوشنگ ابتهاج-دکلمه رضا پیربادیان

دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ.
دیرگاهی‏ست که در خانه‏ی همسایه‏ی من خوانده خروس.
وین شبِ تلخِ عبوس
می‏فشارد به دلم پای درنگ.
 
دیر‏گاهی‏ست که من در دلِ این شامِ سیاه،
پشت این پنجره، بیدار و خموش
مانده‏ام چشم به راه.
همه چشم و همه گوش:
مست آن بانگ دل‏آویز که می‏آید نرم
محو آن اختر شب‏تاب که می‏سوزد گرم
مات این پرده‏ی شبگیر که می‏بازد رنگ.
 
آری، این پنجره بگشای که صبح
می‏درخشد پسِ این پرده‏ی تار.
می‏رسد از دل خونین سحر بانگ خروس.
وز رخ آینه‏ام می‏سترد زنگ فسوس
بوسه‏ی مهر که در چشم من افشانده شرار

خنده‏ی روز که با اشک من آمیخته رنگ ...





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ای عطرِ نیستی!-عبدالحمید ضیایی-دکلمه رضا پیربادیان

ای عطرِ نیستی! ز کِه گیرم سُراغِ تو؟
با من، ببین چه‌ها که نکرد اشتیاقِ تو!

بادی وزید و یادِ تو را شرحه شرحه کرد
سی‌پاره کرد کوهِ دلم را فراقِ تو

این برف، ردّ پایِ پلنگانِ گُمشده‌ست
حرفی بزن! کجایِ جهان شد محاقِ تو؟

باقی‌ست او و اَشهدُ اَن لا الهَ... آه!
این باد را چه غم، که بمیرد چراغِ تو؟

ما کیستیم؟ ای شبِ توفانیِ عدم!
جز شاخه‌های خشکِ درونِ اجاق تو!

ای یادِ تو، دُعایِ فراموشی و سکوت!

آغوشِ گریه پُر شده از اتفاقِ تو ...





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم-کاظم بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان

نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم
سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم

برق چشمان تو از دور مرا می‌گیرد
من اگر دست به زلفت بزنم می‌میرم

بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی می‌شکنم می‌میرم

روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست

بیش از این دور شوی از بدنم می‌میرم





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



هر که دلارام دید از دلش آرام رفت-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم

پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت

سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق

خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر

طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی

حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت

آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان

راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی

می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان