-
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم-فریبا عباسی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 19 آبانماه سال 1393 18:49
اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم حالا که سهم من نشدی کم بیاورم دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم میخواستم که چشم تو را شاعری کنم امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم یادت که هست پای قراری که هیچ وقت..... میخواستم...
-
سالها بعد...- دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 16 آبانماه سال 1393 16:05
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ... ﻗـﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﺗﻔﺎﻗـﯽ ﺑﯿﻮﻓﺘﺪ ! ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻏﻠﺖ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﻭ ... ﻧﻪ ﺳﺮ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ ! ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ... ﻣﻦ ﺩﺭ ﮔـﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﯾﮏﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ، ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺟﯿﺐ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻢ ... ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺁﻫﻨﮓ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ! ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ... ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ! ﻋﺼﺒﯽ ، ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ ﺗﺤﻤﻞ ﻭ ﯾﺦ ! ﯾﺦ ﺗﺮ ﺍﺯﻫﺮﻣﻮﻗﻊ !...
-
سترون -اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 15 آبانماه سال 1393 13:50
سیاهی از درون کاهدود پشت دریاها برآمد ، با نگاهی حیله گر ، با اشکی آویزان . به دنبالش سیاهی های دیگر آمدند از راه ، بگستردند بر صحرای عطشان قیرگون دامان . سیاهی گفت : ـ" اینک من ، بهین فرزند دریاها ، شما را ، ای گروه تشنگان ، سیراب خواهم کرد . چه لذت بخش و مطبوع است مهتاب پس از باران ، پس از باران جهان را غرقه در...
-
دلم گرفته، برایم بهار بفرستید-منیژه درتومیان-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 12 آبانماه سال 1393 10:31
دلم گرفته، برایم بهار بفرستید ز شهر کودکیم یادگار بفرستید دلم گرفته پدر! روزگار با من نیست دعای خیر و صدای دوتار بفرستید اگر چه زحمتتان میشود ولی این بار برای دخترک خود «قرار» بفرستید غم از ستاره تهی کرد آسمانم را کمی ستارهی دنباله دار بفرستید به اعتبار گذشته دو خوشهی لبخند در این زمانهی بیاعتبار بفرستید تمام روز...
-
چراغهای رابطه تاریکند-فروغ فرخزاد-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 23:35
دلم گرفته است دلم گرفته است به ایوان میروم و انگشتانم را بر پوست کشیده شب می کشم چراغهای رابطه تاریکند چراغهای رابطه تاریکند کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد کسی مرا به میهمانی گنجشکها نخواهد برد پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنی است دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
-
خبر این است که من نیز کمی بد شده ام-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 5 آبانماه سال 1393 21:13
خبر این است که من نیز کمی بد شده ام اعتراف اینکه : در این شیوه سرآمد شده ام پدرم خواست که فرزند مطیعی بشوم شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده ام عشق یرخواست که شاعرتر از آنم بکند که همان لحظه ی دیدار تو شاید شده ام شعر و عشق این سو آن سوی صراط اند که من چشم را بسته و از واهمه اش رد شده ام مدعی نیستم اما هنری بهتر از این؟...
-
در دیگران میجوییم اما بدان ای دوست-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 28 مهرماه سال 1393 22:15
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست اینسان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می زن تا پاسخم را بشنوی پژواک سان ای دوست در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من سردی مکن با این چنین آتش به جان ای دوست گفتی بخوان خواندم اگر چه گوش نسپردی حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست من قانعم آن بخت...
-
من پاره های قلبم و در اشک جاری ام-غلامرضا شکوهی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 26 مهرماه سال 1393 11:18
من پاره های قلبم و در اشک جاری ام خونابه ای به وسعت یک زخم کاری ام چون قلب دیرسال تراشیده بر درخت تنهاترین نشانه ی یک یادگاری ام یلدای من که ثانیه ی شوم ساعت است ای وای بر حکایت شب زنده داری ام زندان شیشه بود جوابم که چون گلاب دیدم سزای خنده ی شوم بهاری ام من دست بر کمر زده ام از خمیدگی جز دست من نکرده کسی دستیاری ام...
-
الا زمانه ی تکرار نا مرادی ها!-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 26 مهرماه سال 1393 11:06
الا زمانه ی تکرار نا مرادی ها! وفور محنت و اندوه و قحط شادی ها زمان رونق ظلمت٬ کسادی خورشید -دلم گرفت از این رونق و کسادی ها- زمانه ای است که انگار٬ عشق زائده ای است- -نماندی ، و همه عاشقان زیادی ها ببین به شیوه ی خود ٬قتل عام عشق٬اکنون از این گروه به آداب خود ٬مُبادی ها به جز ندای تباهی و مرگ و ویرانی کسی نمی شنود...
-
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام-حامد عسکری-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 22 مهرماه سال 1393 19:50
اصلاً قبول حرف شما، من روانیام من رعد و برق و زلزلهام ، ناگهانیام این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز داغ شماست خیمه زده بر جوانیام رودم؛ اگر چه بیتو به دریا نمیرسم کوهم؛ اگر چه مردنی و استخوانیام من کز شکوه روسریات کم نمیکنم من، این من غبار، چرا میتکانیام؟ بگذار روی دوش تو باشد یکی دو روز این سر که سرشکستۀ...
-
بغض دارد سینه ام حال سه تارم خوب نیست-حمید صادقی مقدم-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 18 مهرماه سال 1393 10:00
بغض دارد سینه ام حال سه تارم خوب نیست هرکه هستی دور باش اینجا کنارم خوب نیست صحنه ی تکرار بدرود و طلاق ریل هاست چشم خیس و کوپه و سوت قطارم خوب نیست تا دلم این شور را از کوک سازم می رود بین این شوریدگی "فا"ی بکارم خوب نیست آه ای تبریزِ من از قول مولانا بگو بعد شمسش رونق شعر و شعارم خوب نیست از منِ شاعر که...
-
می کنم الفبا را، روی لوحه ی سنگی-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 12 مهرماه سال 1393 21:38
می کنم الفبا را، روی لوحه ی سنگی واو مثل ویرانی، دال مثل دلتنگی بعد از این اگر باشم در نبود خواهم بود مثل تاب بیتابی مثل رنگ بیرنگی از شبت نخواهد کاست، تندری که می غرّد سر بدزد هان! هشدار! تیغ می کشد زنگی امن و عیش لرزانم نذر سنگ و پرتابی ست مثل شمع قربانی در حفاظ مردنگی هر چه تیز تک باشی، از عریضه ی نطعت دورتر نخواهی...
-
او استکان چایی خود را نخورد و رفت-حسین زحمتکش-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1393 21:40
او استکان چایی خود را نخورد و رفت بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با! در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت یعنی به قدر چای هم ارزش...؟نه بی خیال او...
-
لبت نــــه گـوید و پیداست مـیگـوید دلت آری-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1393 12:11
لبت نـه گـوید و پیداست مـیگـوید دلت آری که اینسان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری دلت مــــیآید آیا از زبانی این همه شیرین تو تنها حرف تلخی را همیشه بر زبان آری؟ نمیرنجـــــم اگــر باور نداری عشق نابم را که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری چه میپرسی ضمیر شعرهایم کیست آنِ من مبادا لحـــــظهای حتــــی مرا...
-
پشت دریاها شهری ست! قایقی باید ساخت-سهراب سپهری-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 21:42
قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آروزی مروارید، همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان...
-
که بادبان شکسته، زورق به گل نشستهای است زندگی- هوشنگ ابتهاج-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 14 شهریورماه سال 1393 10:34
چه فکر میکنی که بادبان شکسته، زورق به گل نشستهای است زندگی در این خراب ریخته که رنگ عافیت از او گریخته به بن رسیده ، راه بسته ایست زندگی چه سهمناک بود سیل حادثه که همچو اژدها دهان گشود زمین و آسمان ز هم گسیخت ستاره خوشه خوشه ریخت و آفتاب در کبود دره های آب غرق شد هوا بد است تو با کدام باد میروی چه ابرتیره ای گرفته...
-
گنه کردم گناهی پر ز لذت-فروغ فرخزاد-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1393 13:37
گنه کردم گناهی پر ز لذت درآغوشی که گرم و آتشین بود گنه کردم میان بازوانی که داغ و کینه جوی و آهنین بود در آن خلوتگه تاریک و خاموش نگه کردم چشم پر ز رازش دلم در سینه بی تابانه لرزید ز خواهش های چشم پر نیازش در آن خلوتگه تاریک و خاموش پریشان در کنار او نشستم لبش بر روی لبهایم هوس ریخت ز اندوه دل دیوانه رستم فروخواندم به...
-
سلام یعنی برای همیشه ... خداحافظ!-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 21:18
تکلیفِ تمام ترانههای من از همین اولِ بسماللهِ بوسه معلوم است سلام، یعنی خداحافظ! خداحافظ جای خالی بعد از منِ غریب خداحافظ سلامِ آبی امنِ آسوده ستارهی از شب گریخته ی همروزِ من، عزیزِ هنوزِ من ... خداحافظ! همین که گفتم! دیگر به هیچ پرسشی پاسخ نمیدهم! هی بیقرار! نگران کدامِ اشتباهِ کوچکِ بیهوا تو از نگاه چَپچَپِ...
-
میتراود مهتاب- نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 1 شهریورماه سال 1393 18:29
میتراود مهتاب میدرخشد شبتاب نیست یکدم شکند خواب به چشم ِ کس و ، لیک غم ِ این خفتهی ِ چند خواب در چشم ِ ترم میشکند . نگران با من استاده سحر صبح ، میخواهد از من کز مبارک دم ِ او آورم این قوم ِ بهجانباخته را بلکه خبر در جگر خاری لیکن از ره ِ این سفرم میشکند . *** نازکآرای تن ساق گلی که به جانش کشتم و به جان...
-
در جمع من واین بغض بی قرار جای تو خالی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 31 مردادماه سال 1393 10:36
می دانم حالا سال هاست که دیگر هیچ نامه ای به مقصد نمی رسد حالا همه می دانند که همه ی ما یک طوری غریب یک طوری ساده و دور وابسته ی دیر سال بوسه و لبخند و علاقه ایم. آن روز همان روز که آفتاب بالا آمده بود دفتر مشق ما هنوز خواب عصر جمعه را می دید. ما از اول کتاب و کبوتر تا ترانه ی دلنشین پریا ری را و دریا را دوست می...
-
در دلم خورشید میکاری-اکبر توفیق ریحانی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1393 11:36
کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری سوارانی که در راهند میگویند می باری تو را چون لحظه های آفتابی دوستت دارم مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری هوا سرد است و نعش...
-
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 17 تیرماه سال 1393 21:55
اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود اگر دفتر خاطرات طراوت پر از ردپای دقایق نبود اگر ذهن آیینه خالی نبود اگر عادت عابران بی خیالی نبود اگر گوش سنگین این کوچه ها فقط یک نفس می توانست طنین عبوری نسیمانه را به خاط سپارد اگر آسمان می توانست ، یکریز شبی چشمهای درشت تو را جای شبنم ببارد اگر رد پای نگاه تو را باد و باران از این کوچه...
-
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1393 15:16
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند چشمه سار طبع من دیگر نمی جوشد ولی جویبار اشکم آهنگ روانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند ما به داغ عشقبازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین...
-
درد های من-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 3 تیرماه سال 1393 21:33
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند...
-
دوباره اردیبهشت به دیدنت میآیم-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 31 خردادماه سال 1393 11:34
سرانجام باورت میکنند باید این کوچهنشینانِ ساده بدانند که جُرمِ باد ... ربودن بافههای رویا نبوده است. گریه نکن ریرا راهمان دور و دلمان کنار همین گریستن است. دوباره اردیبهشت به دیدنت میآیم. خبر تازهای ندارم فقط چند صباحِ پیشتر دو سه سایه که از کوچهی پائین میگذشتند روسریهای رنگین بسیاری با خود آورده بودند ساز و...
-
آی من ! تاب نیار اینهمه دلتنگی را - حسین منزوی- دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 29 خردادماه سال 1393 13:58
آی من! تاب میار اینهمه دلتنگی را بشکن این آینه این آینهء سنگی را پاره کن رشتهء دار ای جسد خشکیده برهایی بکش این چلهء آونگی را وقت آن ست که با قصد عزیمت باری پای در ره نهی این جاده فرسنگی را هر چه از خیر و شر و شادی و غم بود گذشت بست تقدریر من آن دفتر ارژنگی را سحری خوانی ات ای مرغ به پایان امد شعر من باز بیاغاز...
-
حرفی بزن سلام نوش لیموی گس-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 20 خردادماه سال 1393 19:42
نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ساده سراغی گرفته است تنها در تو به شادمانی می نگرم زیرا هرگز تا بدین پایه بیدار نبوده ام از شب که گذشتیم حرفی بزن سلام نوش لیموی گس! نه من سراغ شعر می روم نه شعر از من ساده سراغی گرفته است تنها در تو به حیرت می نگرم زیراهرگز تا بدین پایه عاشق نبوده ام پس اگر این سکوت تکوین خوانا ترین...
-
دو شعر از مهدی فرجی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 4 خردادماه سال 1393 16:15
می توانی بروی قصه و رویا بشوی راهی دورترین گوشه ی دنیا بشوی ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛ چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط باید از این...
-
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد-فروغ فرخزاد-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 2 خردادماه سال 1393 01:50
به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد به جویبار که در من جاری بود به ابرها که فکرهای طویلم بودند به رشد دردناک سپیدارهای باغ که با من از فصل های خشک گذر میکردند به دسته های کلاغان که عطر مزرعه های شبانه را برای من به هدیه میآورند به مادرم که در آینه زندگی میکرد و شکل پیری من بود و به زمین ، که شهوت تکرار من ، درون ملتهبش را...
-
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1393 20:23
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه...