-
دوست دارم ترا و می دانم -مجید آژ-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1393 19:23
دوست دارم ترا و می دانم که از این قصه سخت غمگینی مرد رویای هر شبت را در طالع نحس من نمی بینی دوست داری که با کسی جز من زین کنی اسب آرزوها را تا که روزم سیاهتر بشود بسپاری به باد موها را دوست داری به نم نم باران بزدایی غبار یادم را دوست داری که با خودت ببری روزهای همیشه شادم را خواب می بینی از تو دل کندم در پی ات سایه...
-
بگو کی باران خواهد آمد؟-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1393 12:48
آن روز که نم نم بارانی هم می آمد اشتباه ما شمارش یکی در میان حروف دریا بود ما برای نوشتن اسامی دوستانمان کلمه کم آورده بودیم نمی گویم از هرچه بودن حالای ما آینده هم آسوده خواهد گذشت اما لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو! رازی که باد از شمال بیاید و شنیدن از جنوب گریه ببارد. پس این همان کمی آرامش بی جهت کی خواهد رسید؟! در...
-
مرگ در بوف کور صادق هدایت- خوانش رضا پیربادیان
پنجشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1393 21:59
آیا اتاق من یک تابوت نبود؟ رختخوابم سردتر و تاریکتر از گور نبود؟ رختخوابی که همیشه افتاده بود و مرا دعوت به خوابیدن میکرد.چندین بار این فکر برایم آمده بود که در تابوت هستم. شبها به نظرم، اتاقم کوچک میشد و مرا فشار میداد.آیا در گور همین احساس را نمیکنند؟.. متن کامل نیست .... در ضمن حجمش بیش از 6 مگ بود گیگاپارس...
-
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام - شهریار -دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 20:22
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام - شرمنده جوانی از این زندگانی ام دور از کنار مادر و یاران مهربان - زال زمانه کشت به نا مهربانی ام گیرم که آب ودانه دریغم نداشتند - چون می کنند با غم بی همزبانی ام پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق - داده نوید زندگی جاودانی ام گوش زمین به ناله من نیست آشنا - من طایر شکسته پر آسمانی ام......
-
گاهی گر از ملال محبت برانمت-شهریار -دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1393 21:47
گاهی گر از ملال محبت برانمت دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت چون آه من به راه کدورت مرو که اشک پیک شفاعتی است که از پی دوانمت سرو بلند من که به دادم نمی رسی دستم اگر رسد به خدا می رسانمت پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من تنی نیستی که جان دهم و وارهانمت دست نوازشی به سر و گوش من بکش سازی شدم که شور و نوایی بخوانمت چوپان...
-
اجازه هست بگویم: سلام ! حال شما ؟ - غزل کریمی -دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 12:30
اجازه هست بگویم: سلام ! حال شما ؟ که باز وصل شود سیم اتصال شما ؟ اجازه هست بگویم که باز دخترکی نشسته بین ورق های آس فال شما ؟ سلام خوب ترین اتفاق ناممکن که آتشم زده دریاچه ی خیال شما ! ببخش حضرت آقا ! ولی فقط یک بار بگو نبودن من در دل زلال شما ، به درد خورد ؟ دوای جنونتان شده است ؟ رسیده شد رطب اشتیاق کال شما ؟ ......
-
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو- حافظ- دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1393 10:52
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی واین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی چون عمر تبه کردم ، چندانکه نگه کردم در کنج خراباتی ، افتاده خراب اولی چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی هم سینه پر از آتش ، هم دیده پر آب اولی من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین...
-
آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی-مولوی- دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 12 فروردینماه سال 1393 12:42
آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی و آن شه بینشانه را جلوه دهی نشان کنی دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش گفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنی گفتم ترسم ار خورم شرم بپرد از سرم دست برم به جعد تو باز ز من کران کنی دید که ناز میکنم گفت بیا عجب کسی جان به تو روی آورد روی بدو گران کنی با همگان پلاس و کم با چو منی پلاس هم...
-
حال همهی ما خوب است اما تو باور نکن-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 9 فروردینماه سال 1393 13:05
سلام! حال همهی ما خوب است ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور، که مردم به آن شادمانیِ بیسبب میگویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنارِ زندگی میگذرم که نه زانویِ آهویِ بیجفت بلرزد و نه این دلِ ناماندگارِ بیدرمان! تا یادم نرفته است بنویسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود میدانم همیشه حیاط آنجا...
-
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود- حافظ- دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 6 فروردینماه سال 1393 12:08
دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دوساله بود آن نافه مراد که میخواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود بر آستان میکده خون میخورم مدام روزی ما ز خوان قدر این...
-
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام -محمد حسین بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 4 فروردینماه سال 1393 13:55
باز شب ماند و من و این عطش خانگی ام باز هم یاد تو ماند و من و دیوانگی ام اشک در دامنم آویخت که دریا باشم مثل چشم تو پر از شوق تماشا باشم خواب دیدم که تو می آمدی و دل می رفت محرم چشم ترم می شدی و دل می رفت : یک نفر مثل پری یک دو نظر آمد و رفت با نگاهی به دل خسته ام آتش زد و رفت خنده زد کوچه به دنبال تبسم افتاد باز...
-
برآمد باد صبح و بوی نوروز- سعدی - دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 29 اسفندماه سال 1392 13:26
سال نو مبارک امیدوارم همه دوستانم سال خوبی در پیش داشته باشند. این هم عیدی من به همه عزیزان رضا پیربادیان برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز چو آتش در درخت افکند گُلنار دگر منقل مَنِه آتش میفروز چو نرگس چشمِ بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را...
-
خداحافظ نسیمای غمگین من!-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1392 18:20
بیا به راه، بگو خلاص، برو به خواب. دیگر نه در کوچه میمانم نه به خانه برمیگردم پاک خستهام از حرفِ گریه، از خواب آدمی، دیگر هیچ علاقهای به التفاتِ این و آن ندارم حتی به فهمِ سکوت، به صحبت سنگ، به بود، به نبود، به هر چه همین حدود! فقط میخواهم کمی بخوابم، بالای صخرهای از اینجا دور ... شبِ یک دامنه از بوی پونه و...
-
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود- سعدی -دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 25 اسفندماه سال 1392 14:03
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود...
-
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1392 13:55
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد که در...
-
جسمی شکسته، روحی پر از خراش- مرتضی لطفی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 16 اسفندماه سال 1392 14:57
جسمی شکسته، روحی پر از خراش عاشق نمیشوم، دلواپسم نباش دستانی از تهی، پاهایی از ورم فکر مرا نکن، امروز بهترم... ***** حال مرا مپرس، چیزی مهم که نیست... این دلشکستگی، اقرار بیکسی ست درگیر من مشو، همدم نمیشوم حوا مرا ببخش... آدم نمیشوم... ***** تقصیر تو نبود، نه من نه بخت خود تو عشق خط زدی، من خواستم نشد درگیر عادتم...
-
پرسید چگونه میسرایی ؟-فریدون مشیری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1392 17:59
با چشم و دلی ، ز مهر سرشار پرسید چگونه میسرایی ؟ در چنبر عالم زمینی یکباره چه میشوی هوایی ؟ ناگاه ز کدام زخمه ، گردد چنگ دلت از نوا ، نوایی ؟ جانت ز کدام جلوه یابد این نقش و نگار کبریایی ؟ گر نیست لطیفه بهشتی ور نیست ودیعه خدایی با پردگیانِ عالم شعر دیدار چگونه مینمایی ؟ پیغام چگونه میفرستی الهام چگونه میربایی ؟...
-
گل من با که نشستی که مرا یادت رفت -احمدرضا زارعی -دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 3 اسفندماه سال 1392 12:30
گل من با که نشستی که مرا یادت رفت از نگاهم چه سبب فرصت دیدارت رفت چه کسی بود در اندیشه ات ای مونس جان که سحرگاه چنین خفته و بیدارت رفت به کجا بود تو را زمزمه ای خوشتر از عشق کاین چنین ساده تو را خاطر دلدارت رفت از غمت سینه کجا چاک نموده ست کسی تا که این دلشده از دیده بیمارت رفت گرمی دست که دلگرمی شبهایت گشت تب عشق چه...
-
چرا تنها تو؟-نزار قبانی -دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 19:14
چرا تو؟ چرا تنها تو؟ چرا تنها تو از میان زنان هندسه حیات مرا در هم می ریزی پا برهنه به جهان کوچکم وارد می شوی در را می بندی و من اعتراضی نمی کنم؟ چرا تنها تورا دوست می دارم و می خواهم؟ می گذارم بر مژه هایم بنشینی و ورق بازی کنی و اعتراضی نمی کنم؟ چرا زمان را خط باطل می زنی و هر حرکتی را به سکون وا می داری؟ تمام زنان...
-
شاتقی، زندانی دختر عمو طاووس-مهدی اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 20 بهمنماه سال 1392 11:27
« زندگی با ماجراهای فراوانش ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛ چیست اما ساده تر از این ، که در باطن تارو پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟ ماجرای زندگی آیا جز مشقت های شوقی توامان با زجر اختیارش هم عنان با جبر، بسترش بر بعد فرار و مه آلود زمان لغزان در فضای کشف پوچ ماجراها، چیست؟...
-
به آرامی آغاز به مردن میکنی-پابلو نرودا-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 21:19
به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر سفر نکنی اگر کتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر بردهی عادات خود شوی اگر همیشه از یک راه تکراری بروی اگر روزمرگی را تغییر...
-
یله بر نازکای چمن رها شده باشی-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 14:30
یله بر نازکای چمن رها شده باشی پا در خنکای شوخ چشمهئی، و زنجره زنجیره بلورین صدایش را ببافد. در تجرّد شب واپسین وحشت جانت ناآگاهی از سرنوشت ستاره باشد، غم سنگینت تلخی ساقه علفی که به دندان میفشری. همچون حبابی ناپایدار تصویر کامل گنبد آسمان باشی و روئینه به جادوئی که اسفندیار. مسیر سوزان شهابی خطّ رحیل به چشمت زند،...
-
جرئت دیوانگی -قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 17:54
انگار مدتی است که احساس می کنم خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام احساس می کنم که کمی دیر است دیگر نمی توانم هر وقت خواستم در بیست سالگی متولد شوم انگار فرصت برای حادثه از دست رفته است از ما گذشته است که کاری کنیم کاری که دیگران نتوانند فرصت برای حرف زیاد است اما اما اگر گریسته باشی... آه ... مردن چه قدر حوصله می خواهد...
-
وقتی یکجوری، یکجور خیلی سخت، خیلی ساده میفهمی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 23:33
وقتی یک جوری یک جورِ خیلی سخت، خیلی ساده میفهمی حالا آن سوی این دیوارهای بلند یک جایی هست که حال و احوالِ آسانِ مردم را میشود شنید، یا میشود یک طوری از همین بادِ بیخبر حتی عطرِ چای تازه و بوی روشنِ چراغ را فهمید، تو دلت میخواهد یک نخِ سیگار کمی حوصله، یا کتابی ... لااقل نوکِ مدادی شکسته بود تا کاری، کلمهای،...
-
با همـــه بی ســــرو سامانــیم-محمد علی بهمنی- دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 17:09
با همـــه بی ســــرو سامانــیم باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویـــران شدنی آنی ام آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی عاشـــق آن لحظه ی توفانیم دل خوش گرمای کسی نیستم آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم آمــــده ام باعطـــش سال ها تا تو کمی عشــــق بنوشانیم ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم تا تو...
-
از یاد مبر که ما انسان را رعایت کرده ایم-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 20:01
آه،تو میدانی میدانی که مرا سر باز گفتن بسیاری حرفهاست هنگامی که کودکان در پس دیوار باغ با سکههای فرسوده بازی کهنه زندگی را آماده میشوند میدانی تو میدانی که مرا سر بازگفتن کدامین سخن است از کدامین درد. ------------------- پیمانه ها به چهل رسید و آن برگشت. افسانه های سرگردانیت - ای قلب در به در! - به پایان خویش...
-
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند-حافظ -دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 28 دیماه سال 1392 11:58
دلا بـسـوز کـه سـوز تـو کـارهـا بـکنـد نـیاز نـیـم شبی دفع صد بلا بکند عتـاب یـار پـری چـهـره عـاشـقـانه بکش کـه یک کرشمه تلافی صد جفا بکند ز مـلـک تـا مـلـکـوتـش حجاب بر دارند هر آنـکه خدمت جام جهان نما بکند طـبـیـب عشـق مسـیحا مست و مشفق لیک چـودرد در تو نبیند کـرا دو ا بکند تـو با خدا ی خود انداز کار و دل خوش دار...
-
دو شعر از شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 14:24
ای شاخه ی شکوفه ی بادام خوب آمدی سلام لبخند می زنی ؟ اما این باغ بی نجابت با این شب ملول زنهار از این نسیمک آرام وین گاه گه نوازش ایام بیهوده خنده می زنی افسوس بفشار در رکاب خموشی پای درنگ را باور مکن که ابر باور مکن که باد باور مکن که خنده ی خورشید بامداد من می شناسم این همه نیرنگ و رنگ را ---------------- من عاقبت...
-
تو از یادم نمیروی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 2 دیماه سال 1392 12:24
برهنه به بستر بیکسی مُردن، تو از یادم نمیروی خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمیروی گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بیقرار، تو از یادم نمیروی سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی، تو از یادم نمیروی سوزَنریزِ بیامانِ باران، بر پیچک و ارغوان، تو از یادم نمیروی تو ... تو با من چه کردهای که از یادم...
-
اشتباه از ما بود -سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 30 آذرماه سال 1392 13:07
اشتباه از ما بود اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم دستهامان خالی دلهامان پر گفتگوهامان مثلا یعنی ما کاش می دانستیم هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم از خانه که می آئی یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ و تحملی طولانی بیاور...