-
من پادشاه مقتدر کشوری که نیست-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 1 شهریورماه سال 1391 15:32
من! پادشاه مقتدر کشوری که نیست! دل بسته ام ، به همهمه ی لشکری که نیست! در قلعه، بی خبر ز غم مردمان شهر سر گرم تاج سوخته ام، بر سری که نیست! هر روز بر فراز یقین، مژده می دهم از احتمال آتیه ی بهتری که نیست! بو برده است لشکر من، بسکه گفته ام از فتنه های دشمن ویرانگری ، که نیست! من! باورم شده ست که در من، فرشته ها، پیغام...
-
در کجای عادت از آیینه پنهانم -رضا حیدری نیا-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 26 مردادماه سال 1391 13:38
در کجای عادت از آیینه پنهانم بگو در کدامین چالش از کف رفت ایمانم بگو با کدامین ظلم غم راهی به قلبم باز کرد با کدامین صبر شد آخر به لب جانم بگو با کدامین جلوه دیگر کارم از بودن گذشت شد کجای باورم تردید مهمانم بگو در کدامین لغزش افتاد آخر این تنگ غرور گو کجا این عقل غافل گفت میدانم بگو گو لگد را در کجا این کاهلی بر بخت...
-
دو شعر از سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 13:35
میل مرگی عجیب در من است مثل شباهت سین به اصوات سادگی مثل شباهت زندگی به نون و القلم ... والکاف مثل شباهت پروانه و پری مثل شباهت عشق به حرف عین ، به حرف شین ، به حرف قاف یا بازی واژه با معنا ، چه می دانم ! هرچه هست ، همین است : از همه گریزانم ، از این همه همهمه گریزانم . دیگر سر هیچ بازاری نخواهم رفت دیگر برای هیچ کسی...
-
حال همه ما خوب است-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 14 مردادماه سال 1391 12:36
سلام! حال همه ما خوب است ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند با این همه عمری اگر باقی بود طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار بی درمان تا یادم نرفته است،بنویسم حوالی خواب های ما سال پر بارانی بود می دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای...
-
نماز-اخوان-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 2 مردادماه سال 1391 15:19
با غ بود و دره - چشم انداز پر مهتاب، ذات ها با سایه های خود هم اندازه. خیره در آفاق و اسرار عزیز شب، چشم من – بیدار و چشم عالمی در خواب. نه صدائی جز صدای رازهای شب، و آب و نرمای نسیم و جیرجیرک ها، پاسداران حریم خفتگان باغ، و صدای حیرت بیدار من (من مست بودم، مست) خاستم از جا سوی جو رفتم، چه می آمد آب. یا نه، چه می رفت،...
-
آواز عاشقانه ی مادردر گلو شکست-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 13:39
آواز عاشقانه ی مادر در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سربسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به داغ دل باغ، دل نداد ای وای، های های عزا در گلو شکست آن روزها ی خوب که دیدیم، خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو...
-
خواجه بیا خواجه بیا-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 28 تیرماه سال 1391 18:01
خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا دفع مده دفع مده ای مه عیار بیا عاشق مهجور نگر عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر ای شه خمار بیا پای تویی دست تویی هستی هر هست تویی بلبل سرمست تویی جانب گلزار بیا گوش تویی دیده تویی وز همه بگزیده تویی یوسف دزدیده تویی بر سر بازار بیا از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان بار دگر رقص کنان...
-
دلم برای کسی تنگ است -حمید مصدق-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 14:21
دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گل های باغ می آورد وگیسوان بلندش را - به بادها می داد و دست های سپیدش را - به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که آن دونرگس جادو را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و...
-
اما نیستی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 19 تیرماه سال 1391 14:33
اما نیستی تا اضطراب جهان را کنار تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم. اما نیستی تا شب تشویش هر شب خویش را در اشتعال گریه ها و گورها روشن کنم. اما نیستی تا در دهان داس برویم و در پریشانی شعله پرپر شوم. اما نیستی... شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
-
حالا حوالی همین روزهای مثل هم-صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 9 تیرماه سال 1391 13:04
حالا حوالی همین روزهای مثل هم برای دور افتاده ترین دختر دریاها از نشانی مه آلود مسافری بنویس که روزی از سمت سرشارترین بوسه ها خواهد آمد دستش را خواهد گرفت و او با زورق پریان پرده پوش به خواب بی پایان گل سرخ و پروانه خواهد برد یعنی جواب آن همه علاقه آیا همین تو دور و من دور و گریه هامان که بی گفت و گو...!؟ هی رازانه ی...
-
با این غروب از غم سبز چمن بگو -سایه-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 12:55
با این غروب از غم سبز چمن بگو اندوه سبزه های پریشان به من بگو اندیشه های سوخته ی ارغوان بین رمز خیال سوختگان بی سخن بگو آن شد که سر به شانه ی شمشاد می گذاشت آغوش خک و بی کسی نسترن بگو شوق جوانه رفت ز یاد درخت پیر ای باد نوبهار ز عهد کهن بگو آن آب رفته باز نیاید به جوی خشک با چشم تر ز تشنگی یاسمن بگو از ساقیان بزم...
-
آمدی جانم به قربانت-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 12:35
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بى وفا حالا که من افتادهام از پا چرا؟ نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر مى خواستی, حالا چرا؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توأم, فردا چرا؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی دادهایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ ای شب هجران که یک دم در...
-
در زیر آسمان باختر-نادر پور-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 6 تیرماه سال 1391 01:44
از کوچههای خاطرهی من امشب، صدای پای تو میآید، آه ای عزیزِ دور! آیا به شهر غربت من پانهادهای؟ اینجا، پرندگان سحر در من میلِ گذشتن از سرِ عالم را بیدار میکنند، اما، شبانگهان: دیوارها اسارت پنهانیِ مرا تکرار میکنند. اینجا، مرا چگونه توانی یافت؟ من، از میان مردمِ بیگانه کس را به غیرِ خویش نمیبینم تصویر من در آینه،...
-
چند شعر از نزار قبانی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 2 تیرماه سال 1391 14:53
هر وقت تو را می بینم از شعرهایم ناامید می شوم فکر وقتی با تو هستم تو زیبایی... زیباییت آن قدر است که وقتی به آن فکر می کنم زبان می خشکد کلمات له له می زنند و مفردات شعر... از تشنگی نجاتم بده کمتر زیبا باش تا شاعر شوم معمولی باش سرمه بکش،عطر بزن،حامله شو،بزا مثل همه زنان باش! تا با کلمات تا با زبان آشتی کنم ....
-
چاووشی-احوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 27 خردادماه سال 1391 22:29
بسان رهنوردانی که در افسانه ها گویند گرفته کولبار زاد ره بر دوش فشرده چوبدست خیزران در مشت گهی پر گوی و گه خاموش در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند ما هم راه خود را می کنیم آغاز سه ره پیداست نوشته بر سر هر یک به سنگ اندر حدیثی که ش نمی خوانی بر آن دیگر نخستین : راه نوش و راحت و شادی به ننگ آغشته ، اما رو به...
-
آخر زنی و میشناسمت-یاسر اکبری-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 22 خردادماه سال 1391 14:36
بانوی عصر آهنی و می شناسمت جلاد خوشگل منی و می شناسمت تاریک ،سر به زیر ، مه آلود، بی خیال صبح عبوس لندنی و می شناسمت انگار قند توی دلم آب می کنند وقتی که زنگ می زنی و می شناسمت می دانم از شکنجه من شاد می شوی آخر زنی ، زنی ، زنی و می شناسمت یک روز صبح بی که خداحافظی کنی دل را یواش می کنی و می شناسمت شنیدن دکلمه با صدای...
-
دردهای من-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 11:31
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نامهایشان جلد کهنه ی شناسنامه هایشان درد می کند...
-
تهران انار سرخ ندارد-پوریا سوری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 12:07
تهران برای زندگی من هرگز انار سرخ ندارد باید کسی به عاطفه تو در این زمین درخت بکارد تهرانِ هم ترانه ی زندان، تهران خالی از تب انسان تهرانِ پایتخت بجز تو دیگر مگر چه جاذبه دارد؟ تهران برای من برهوتی پوشیده از سفیدی برف است باشد که ردپای تو اینجا همراه خود بهار بیارد هر شب میان ماندن و رفتن راهی بغیر خواب ندارم کی می...
-
پسر بابونه ها-فاطمه محسن زاده-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 12:39
نماز باران خواندم اما تو پسر خوب بابونه ها ! معجزه ی زمین بودی به وقت گندمزار میان هلهله ی باد عصر خورشید زلف افشانده بر سینه ی دشت آبی ... سبز...طلایی انگشت اشاره ات را گذاشتی روی مرگ لبخندت یک سطر از بهار بود گفتی مرگ را از آن سو بخوان گرم می شود! بازی خوب و قشنگی داشتیم قبل ازآن که دیوارهای صوتی بشکنند وتو را...
-
پس دلم منتظر کیست -محمدحسین بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 12:00
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟ پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟ که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟ ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی باز هم دختر همسایه همانی که تو نیست باز هم چشم من و او که نمی دانم کیست باز هم چلچله آغاز شد از سمت بهار...
-
چون درختی در زمستانم-اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 11:58
چون درختی در صمیم سرد و بی ابر زمستانی هر چه برگم بود و بارم بود هر چه از فر بلوغ گرم تابستان و میراث بهارم بود هر چه یاد و یادگارم بود ریخته ست چون درختی در زمستانم بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟ دیگر آیا زخمه های هیچ پیرایش با امید روزهای...
-
عشق یعنی-احمد رضا زارعی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 12:55
عشق یعنی می توان پروانه بود یک نگاه ساده را دیوانه بود عشق یعنی یک سبد یاس سپید نسترن هایی که دستان تو چید عشق یعنی باور رنگین کمان پرگرفتن در میان آسمان عشق یعنی ما شدن یعنی خروج قله این زندگی یعنی عروج عشق یعنی عالمی حرف و سکوت یک دل بشکسته هنگام قنوت عشق یعنی یک قدم آنسوی من روحی اندر کالبدهای دو تن عشق یعنی عهد...
-
نه تو را بر نتراشیده ام-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 23:43
نه تو را از حسرت های خویش بر نت را شیده ام : پاری نه تر از سنگ ترد تر از ساقه تازه روی یکی علف. تو را از خشم خویش بر نکشیده ام : ناتوانی خِرد از بر آمدن. گر کشیدن در مجمر بی تابی. تو را به وز نه اندوه خویش بر نسخته ام : پرّ کاهی در کفّه حرمان، کوه در سنجش بیهودگی. تو را بر گزیده ام رَغمار غم بیداد. گفتی دوستت می دارم...
-
این روزها که میگذرد-رضا کیاسالار-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 23:41
این روزها که میگذرد، جور دیگرم دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم دیگر دلم برای تو پرپر نمیزند دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم دیگر خودم برای خودم شام میپزم دیگر خودم برای خودم هدیه میخرم دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس این روزها من اسم کسی را نمیبرم این روزها...
-
پروانه ها در پیله -فرامرز عربعامری-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 23:38
پروانهها در پیله دنیا را نمیفهمند تقویمها روز مبادا را نمیفهمند دریا برای مردم صحرانشین دریاست ساحلنشینان قدر دریا را نمیفهمند مثل همه، ما هم خیال زندگی داریم اما نمیدانم چرا ما را نمیفهمند هر روز سیبی در مسیر آب میآید دیگر نیا این شهر معنا را نمیفهمند این مردمان مانند اهل کوفه میمانند اندازه یک چاه مولا را...
-
نامه ای برای تو-شیبانی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 13:16
با سلامی گرم با درودی پاک،می آغازم این پیغام روزگارت بی که با من بگذرد خوش باد ای طلایی رنگ ای ترا چشمان من دل تنگ راستی من از کدامین راز با تو پرده بر گیرم؟ منکه چونان کودکی دلباخته بازیچه اش را بی تو غمگینم تو بدانی آسمان دیدگانم را نه ابری جز به رویای تو آکنده چه خواهی کرد؟ قلبت آیا مهر با من هیچ خواهد داشت؟! چشمت...
-
آی عشق آی عشق-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 16:17
همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد پروازی نه گریزگاهی گردد آی عشق! آی عشق! چهره آبی ات پیدا نیست و خنکای مرهمی بر شعله ی زخمی نه شور شعله بر سرمای درون آی عشق! آی عشق! چهره سرخ ات پیدا نیست غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن دنج رهایی بر گریز حضور سیاهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان آی عشق! آی عشق! رنگ...
-
می ایستی که بیاستانیم-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1391 12:51
می ایستی که بایستانیم؟ نارفیق! در نیمراهم می نهی که بتنهایی ام؟ جوابم می کنی که آخرین سوالم را ندیده گرفته باشی؟؟ آه که چقدر بد است به این خوبی تمام کردن کسی که قرار بوده هنوزها تمام نشود چرا تقلب می کنی قلب من؟ چرا بی قرار قرارهایت می شوی؟ مگر بنا نبود فلسفه بخوانیم؟ تاریخ برانیم؟ عشق بشورانیم؟ حالا چه شده است که...
-
عشقت بمن آموخت-نزار قبانی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 13:44
عشقت اندوه را به من آموخت وَ من قرنها در انتظارِ زنی بودم که اندوهگینم سازَد! زنی که میانِ بازوانش چونان گُنجشکی بگریمُ او تکه تکههایم را چون پارههای بلوری شکسته گِرد آوَرَد! عشقت به من آموخت که خانهاَم را تَرک کنم، در پیادهروها پرسه زَنَمُ چهرهاَت را در قطراتِ بارانُ نورِ...
-
در نظر بازی ما بیخبران-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 15:09
در نــظـــربـازی مــا بــیــخـــبـران حـیـرانـنـد من چُنـیـنـم که نـمـودم،دگـر ایـشان دانـنـد عاقـلان نـقـطـه ی پـرگـار وجـودنـد ، ولـــی عشـق دانـد که در ایـن دایـره سـرگـردانـنـد جـلوه گاه رخ او دی ـده ی من تـنـها نـیـسـت مـاه و خـورشیـد همیـن آیـنـه می گردانـنـد عهـد ما با لـب شیـریـن دهنان بـست خـدا مـا هـمـه...