-
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 26 آذرماه سال 1395 17:55
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست طاقت بار فراق این همه ایامم نیست خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد سر مویی به غلط در همه اندامم نیست میل آن دانه خالم نظری بیش نبود چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن بامدادت که نبینم طمع شامم نیست چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم به همین دیده سر...
-
باران را گو بی آهنگ ببار-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 26 آذرماه سال 1395 17:53
تار های بی کوک و کمان باد ولنگار باران را گو بی آهنگ ببار غبارآلوده از جهان تصویری واژگونه در آبگینه ی بی قرار باران را گو بی مقصود ببار لبخند بی صدای صد هزار حباب در فرار باران را گو به ریشخند ببار چون تار ها کشیده و کمان کش باد آزموده تر شود و نجوای بی کوک به ملال انجامد باران را رها کن و خاک را بگذار تا با همه...
-
این حنجره این باغ صدا را نفروشید-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 22 آذرماه سال 1395 23:11
این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطرهها را نفروشید در شهر شما باری اگر عشق فروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید تنها، بهخدا، دلخوشی ما به دل ماست صندوقچه ی راز خدا را نفروشید سرمایه ی دل نیست به جز اشک و به جز آه پس دستکم این آب و هوا را نفروشید در دست خدا آینه ای جز دل ما نیست آیینه شمایید شما را...
-
ای تکیه گاه و پناه-اخوان -دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1395 23:38
ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من ای شط شیرین پرشوکت من ای با تو من گشته بسیار درکوچه های بزرگ نجابت ظاهر نه بن بست عابر فریبنده ی استجابت در کوچه های سرور و غم راستینی که مان بود در کوچه باغ گل ساکت نازهایت در کوچه باغ گل سرخ شرمم در کوچه های نوازش در کوچه های چه شبهای بسیار تا...
-
تو نیستی-نیکى فیروزکوهی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 16 آذرماه سال 1395 11:58
از شقیقهام خون میچکد تیر خورده است رویای روزهای آرام قلبی که میرفت برای عشق بتپد آشیانِ غم آلودِ حضوری شده رو به زوال که بینِ هر دو ضربه خودش را به مردن میزند تو نیستی تونیستی و زندگی در رگهای من میگردد تا از پیکرِ من دستی بسازد که از وحشتِ بیهودگی برای آخرین بار مینویسد برای آخرین بار واژگانی چنان سرد به عشقِ...
-
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 5 آذرماه سال 1395 20:49
دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده داده ام که چوجان در برارمت تا شویمت از آن گل عارض غبار راه ابری شدم ز شوق که اشگی ببارمت عمری دلم به سینه فشردی در انتظار تا درکشم به سینه و در بر فشارمت این سان که دارمت چو لئیمان نهان ز خلق ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت داغ فراق بین که طربنامه وصال ای لاله رخ به خون جگر می...
-
نامه به همسرم-ناظم حکمت-مترجم احمد پوری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 3 آذرماه سال 1395 00:30
یگانهترینم در نامهات نوشتهای که سرم درد میکند قلبم تیر میکشد میگویی: «اگر دارت بزنند اگر تو را از دست دهم میمیرم» تو نمیمیری دلبندم خاطرهام چون دودی سیاه در دست باد محو خواهدشد حتماً نمیمیری بانوی گیسوحناییِ قلب من عمرِ اندوه در قرن بیستم یکسال بیش نیست مرگ نعش آویخته از یک طناب قلب من چنین مرگی را...
-
مرا هزار امید است و هر هزار تویی-سیمین بهبهانی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 1 آذرماه سال 1395 20:59
مرا هزار امید است و هر هزار تویی شروع شادی و پایان انتظار تویی بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است ستارهای که بخندد به شام تار تویی جهانیان همه گر تشنگان خون مناند چه باک...
-
پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال-نادر نادر پور-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 29 آبانماه سال 1395 22:48
پیکر تراش پیرم و با تیشه خیال یک شب تو را ز مرمر شعر آفریده ام تا در نگین چشم تو نقش هوس زنم ناز هزار چشم سیه را خریده ام بر قامتت که وسوسه شستشو در اوست پاشیده ام شراب کف آلود ماه را تا از گزند چشم بدت ایمنی دهم دزدیده ام ز چشم حسودان، نگاه را تا پیچ و تاب قد تو را دلنشین کنم دست از سر نیاز به هر سو گشوده ام از هر...
-
تنها اگر دمی…-شاملو -دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 22 آبانماه سال 1395 12:37
تنها اگر دمی کوتاه آیم از تکرارِ این پیشِ پا افتادهترین سخن که «دوستت میدارم» چون تندیسی بیثبات بر پایههای ماسه به خاک درمیغلتی و پیش از آنکه لطمهی درد درهمات شکند به سکوت میپیوندی. پس، از تو چه خواهد ماند چون من بگذرم؟ تعویذِ ناگزیرِ تداومِ تو تنها تکرارِ «دوستت میدارم» است؟ با اینهمه بغضم اگر بترکد… ــ نه...
-
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 15 آبانماه سال 1395 18:53
چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم لختی حریف لحظه های غربتت باشم ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم تاب آوری تا آسمان روی دوشت را من هم ستونی در کنار قامتت باشم از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت با شعله واری در خمود خلوتت...
-
بخشی از هملت شکسپیر-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 15 آبانماه سال 1395 18:48
بخشی از پرده سوم صحنه یکم هملت اثر شکسپیر ترجمه م.ا.به آذین بودن یا نبودن، حرف در همین است آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستمپیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریائی فتنه و آشوب سلاح بر گیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟ مردن، خفتن؛ نهبیش؛ و پنداری که ما با خواب به دردهای قلب و...
-
خانه ام ابریست-نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1395 22:17
خانه ام ابری است یکسره روی زمین ابری است با آن از فراز گردنه ,خرد وخراب ومست باد می پیچد یکسره دنیا خراب از اوست وحواس من آی نی زن ,که تو را آوای نی برده است دور از ره,کجایی؟ خانه ام ابری است اما ابر بارانش گرفته است در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم من به روی آفتابم می برم در ساحت دریا نظاره و همه دنیا خراب وخرد از...
-
" آی آدمها "..._نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1395 14:18
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یکنفردر آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید، آن زمان که تنگ میبندید...
-
در شب سرد زمستانی-نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 4 آبانماه سال 1395 12:30
در شب سرد زمستانی کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد. و به مانند چراغ من نه می افروزد چراغی هیچ، نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد. من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریک. وشب سرد زمستان بود، باد می پیچید با کاج، در میان کومه ها خاموش گم شد او از من جدا زین جاده ی باریک. و...
-
دیوار-فروغ فرخزاد-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 1 آبانماه سال 1395 23:23
در گذشت پر شتاب لحظه های سرد چشم های وحشی تو در سکوت خویش گرد من دیوار می سازد می گریزم از تو در بیراه های راه تا ببینم دشت ها را در غبار ماه تا بشویم تن به آب چشمه های نور در مه رنگین صبح گرم تابستان پر کنم دامان ز سوسن های صحرائی بشنوم بانگ خروسان را ز بام کلبه دهقان می گریزم از تو تا در دامن صحرا سخت بفشارم بروی...
-
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1395 20:38
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد سخنی که نیست طاقت که ز خویشتن بپوشم به کدام دوست گویم...
-
بیا رفته ها را فراموش کن -مهدی سهیلی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 26 مهرماه سال 1395 21:27
کجایی تو ، ای گرمی جان من ؟ که شد زندگی بی تو زندان من کجایی تو ای تک چراغ شبم ؟ که دور از تو جان میرسد بر لبم لبم ، بوسه جوی لب نوش تست در آغوش من بوی آغوش تست به هر جا گلی دیده ، بو کردم ز گلها تو را جستجو کرده ام شب آمد ، سیاهی جهان را گرفت غم تو ، گریبانِ جان را گرفت بیا ای درخشنده مهتاب من که عشق تو برد از سرم...
-
باغ بی برگی-اخوان-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 25 مهرماه سال 1395 01:13
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ابر، با آن پوستین سرد نمناکش باغ بی برگی روز و شب تنهاست با سکوت پاک غمناکش ساز او باران، سرودش باد جامه اش شولای عریانی ست ور جز اینش جامه ای باید بافته بس شعله ی زر تا پودش باد گو بروید، یا نروید، هر چه در هر کجا که خواهد یا نمیخواهد باغبان و رهگذاری نیست باغ نومیدان چشم در راه بهاری...
-
با هر خداحافظی یاد میگیری-بورخس-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 25 مهرماه سال 1395 01:11
کمکم تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. اینکه عشق تکیهکردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، عهد و پیمان معنی نمیدهند. و شکستهایت را خواهی پذیرفت سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه و یاد...
-
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1395 21:11
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد لعلی از کان مروت برنیامد سالهاست تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد شهر یاران بود و خاک...
-
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 20 مهرماه سال 1395 16:55
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان که دل اهل نظر برد که سریست خدایی پرده بردار که بیگانه خود...
-
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 18 مهرماه سال 1395 11:11
دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد مگر آن مطرب جانها ز پرده در سرود آمد سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد ببین اجزای خاکی را که جان تازه پذرفتند همه خاکیش پاکی شد زیانها جمله سود آمد ندارد رنگ آن...
-
نازلی!-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 17 مهرماه سال 1395 11:41
«ـ نازلی! بهار خنده زد و ارغوان شکفت. در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر. دست از گمان بدار! با مرگ نحس پنجه میفکن! بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار . . .» نازلی سخن نگفت؛ سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت . . . «ـ نازلی! سخن بگو! مرغ سکوت، جوجة مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست!» نازلی سخن نگفت؛ چو خورشید...
-
چه بوی خوشی میدهد این جامهی قدیمی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1395 11:54
چه بوی خوشی میدهد این جامهی قدیمی این پیراهن بنفش این همه پروانهی قشنگ در قابِ نامهها، این چند حَبهی قند در کُنج روسری قابِ عکسی کهنه بر رَف گِلاندودِ بیآینه، و جستجوی خط و خبری خاموش در ورقپارههای بینشان که گمان کرده بودم باد آن همه را با خود بُرده است. دیدی! دیدی شبی در حرف و حدیث مبهم بیفردا گُمَت کردم...
-
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 مهرماه سال 1395 11:53
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید این لطافت که تو داری همه دلها بفریبد وین بشاشت که تو داری همه غمها بزداید رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید نیشکر با همه شیرینی اگر لب...
-
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 11 مهرماه سال 1395 22:46
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام امروز...
-
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 11 مهرماه سال 1395 22:44
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمیبرید از من زمین سوخته ام نا امید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز در انتظار نفس های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می زنید اما بهار را به پشیزی نمی خرید از من شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه عجیب نیست کز اینسان...
-
امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 9 مهرماه سال 1395 12:34
شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی ! خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی یقین دارم که در...
-
من سکوت خویش را گم کرده ام !-فریدون مشیری-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 9 مهرماه سال 1395 12:32
من سکوت خویش را گم کرده ام ! لاجرم در این هیاهو گم شدم من که خود افسانه می پرداختم عاقبت افسانه مردم شدم ! ای سکوت ای مادر فریادها ساز جانم ازتو پر آوازه بود تا در آغوش تو راهی داشتم چون شراب کهنه شعرم تازه بود. در پناهت برگ وبار من شکفت تومرابردی به شهریادها من ندیدم خوش تر از جادوی تو ای سکوت ای مادر فریادها! گم شدم...