دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

مادل سپرده ایم به گریه برای هم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

مادل سپرده ایم به گریه برای هم
باران به جای من .من وباران به جای هم

 ابری گریست در من ودر وی گریستم
تادم زنیم دم زدنی در هوای هم

ماتاب خورده ایم که ما قد کشیده ایم
گهواره های چابک مان دست های هم

 باری به پایبندی هم پیر می شویم
تاپیرمی شوند درختان به پای هم

غم نیست نیستن که همه در تداومیم
چون ابتدای یک دگر از انتهای هم

تنها صداست انچه در این راه ماندنی است

خوش باد زنده ماندن مان در صدای هم






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

شکوفه های هلو رستــه روی پیرهنت

دوباره صورتـــی ِ صورتی است باغ تنت

دوباره خواب مــرا مــی برد کــــه تا ببرد

به روز صورتی ات - رنگ مهربان شدنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر نسیم وزید

گلـــی سپرد بــــه من پیش رنگ پیــرهنت

چه روزی ، آه چه روزی! که هر پرنده رسید

نُکــی بــــه پنـــــــجره زد پیش بـــاز در زدنت

تـــــو آمدی و بهار آمد و درخت هلو

شکوفه کرد دوباره به شوق آمدنت

درخت شکل تو بـود و تو مثل آینه اش

شکوفه های هلو رسته روی پیرهنت

و از بهشت ترین شاخه روی گونه ی چپ

شکوفــــه ای زده بودی به موی پرشکنت

پرنده ای کــه پرید از دهان بوسه ی من

نشست زمزمه گر روی بوسه ی دهنت

شکفتــه بودی و بــی اختیار گفتـم :آه

چه قدر صورتی ِ صورتی است باغ تنت






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

چیزی بگو بگذار تا همصحبتت باشم

لختی حریف لحظه های غربتت باشم

ای سهمت از بار امانت هر چه سنگین تر

بگذار تا من هم شریک قسمتت باشم

تاب آوری تا آسمان روی دوشت را

من هم ستونی در کنار قامتت باشم

از گوشه ای راهی نشان من بده ، بگذر

تا رخنه ای در قلعه بند فترتت باشم

سنگی شوم در برکه ی آرام اندوهت

با شعله واری در خمود خلوتت باشم

زخم عمیق انزوایت دیر پاییده است

وقت است تا پایان فصل عزلتت باشم

صورتگر چشمان غمگین تو خواهم بود

بگذار همچون آینه در خدمتت باشم

در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد

معشوق من ! بگذار زنگ ساعتت باشم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من

شما هر آینه، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من

شما که با غم من آشناترید از من




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

شود تا ظلمتم از بازی چشمت چراغانی
مرا دریاب ، ای خورشید در چشم تو زندانی !

خوش آن روزی که بینم باغ خشک آرزویم را
به جادوی بهار خنده هایت می شکوفانی

بهار از رشک گل های شکر خند تو خواهد مرد
که تنها بر لب نوش تو می زیبد ، گل افشانی

شراب چشم های تو مرا خواهد گرفت از من
اگر پیمانه ای از آن به چشمانم بنوشانی

یقین دارم که در وصف شکر خندت فرو مانَد
سخن ها بر لب «سعدی» ، قلم ها در کف «مانی»

نظر بازی نزیبد از تو با هر کس که می بینی

امید من! چرا قدر نگاهت را نمی دانی ؟



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

دریای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که باید دل به دریا زد همین جاست

در من طلوع آبی آن چشم روشن
یاد آور صبح خیال انگیز دریاست
...
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
آنک چراغانی که در چشم تو برپاست

بیهوده می کوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست

ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما
چشمان ما را در خموشی گفتگوهاست

دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم
امروز هم زانسان، ولی آینده ماراست

دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست

بگذار دستت راز دستم را بداند

بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود بازخوانی  با صدای رضا پیربادیان

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

نام من عشق است آیا می‌‏شناسیدم؟
زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را
خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ
تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است
من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را
همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید
در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق
رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود
عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف فرهاد تیشه من نهادم، من!
من بریدم بیستون را می‌شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام
با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

من همانم مهربان سال‌‏های دور

رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


زن جوان، غزلی با ردیف " آمد " بود-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

زن جوان، غزلی با ردیف " آمد " بود

که بر صحیفه ی تقدیر من مسود بود

زنی که مثل غزلهای عاشقانه ی من

به حسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود

مرا زقید زمان و مکان رها می کرد

اگرچه خود به زمان و مکان مقید بود

به جلوه وجذبه درضیافت غزلم

میان آمده و رفتگان سرآمد بود

زنی که آمدنش مثل " آ " ی آمدنش

رهایی نفس از حبس های ممتد بود

به جمله دل من مسندالیه " آن زن "

..و "است" رابطه و"با شکوه"مسند بود

زن جوان نه همین فرصت جوانی من

که از جوانی من رخصت مجدد بود

میان جامه ی عریانی از تکلف خود

خلوص منتزع و خلسه ی مجرد بود

دو چشم داشت - دو سبز آبی بلاتکلیف

که بر دوراهی دریا، چمن مردد بود

به خنده گفت :ولی هیچ، خوب مطلق نیست

زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



دلم گرفته برایت-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت

دلــی کــــه کرده هـوای کرشمه‌های صدایت

نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز

کـــه آورد دلــــــم ای دوست! تاب وسوسه‌هایت

تو را ز جرگــــه‌ی انبوه خاطرات قدیمی

برون کشیده‌ام و دل نهاده‌ام به صفایت

تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست

نمی‌کنــــم اگـــر ای دوست، سهل و زود ، رهایت

گره بـــــه کار من افتاده است از غم غربت

کجاست چابکی دست‌های عقده‌گشایت؟

به کبر شعر مَبینم کــه تکیه داده به افلاک

به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت

"دلم گرفته برایت" زبان ساده‌ی عشق است

سلیس و ساده بگویم: دلــــــم گرفته برایت !




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان