دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

چنان قحط سالی شد اندر دمشق-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمه‌های قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بی رنگ دیدم درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورده مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقت به حد نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر می‌رود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است، ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اول از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان

کجا ماندش عیش در بوستان؟




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش
وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
چون دل از دست به درشد مثل کره توسن
نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق
مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
خفته خاک لحد را که تو ناگه به سر آیی
عجب ار باز نیاید به تن مرده روانش
شرم دارد چمن از قامت زیبای بلندت
که همه عمر نبوده‌ست چنین سرو روانش
گفتم از ورطه عشقت به صبوری به درآیم
باز می‌بینم و دریا نه پدید است کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیر بپذیرد
بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش
چه گنه کردم و دیدی که تعلق ببریدی
بنده بی جرم و خطایی نه صواب است مرانش
نرسد ناله سعدی به کسی در همه عالم
که نه تصدیق کند کز سر دردیست فغانش
گر فلاطون به حکیمی مرض عشق بپوشد

عاقبت پرده برافتد ز سر راز نهانش




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


هر که دلارام دید از دلش آرام رفت-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت

چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم

پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت

سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق

خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر

طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی

حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت

آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان

راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی

می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بیا که در غم عشقت مشوشم بی‌تو-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

بیا که در غم عشقت مشوشم بی‌تو

بیا ببین که در این غم چه ناخوشم بی‌تو


شب از فراق تو می‌نالم ای پری‌رخسار

چو روز گردد گویی در آتشم بی‌تو


دمی تو شربت وصلم نداده‌ای جانا

همیشه زهر فراقت همی چِشَم بی‌تو


اگر تو با من مسکین چنین کنی جانا

دو پایم از دو جهان نیز درکشم بی‌تو


پیام دادم و گفتم بیا خوشم می‌دار

جواب دادی و گفتی که من خوشم بی‌تو




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

 رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما

فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک

هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما

با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی

ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما

جرمی نکرده‌ام که عقوبت کند ولیک

مردم به شرع می‌نکشد ترک مست ما

شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد

باشد که توبه‌ای بکند بت پرست ما

سعدی نگفتمت که به سرو بلند او

مشکل توان رسید به بالای پست ما





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان



چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد
خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست

در قفس طلبد هر کجا گرفتاریست
من از کمند تو تا زنده‌ام نخواهم جست

غلام دولت آنم که پای‌بند یکی‌ست
به جانبی متعلق شد از هزار برست

مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

نماز شام قیامت به هوش بازآید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست

نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
معاشران ز می و عارفان ز ساقی مست

اگر تو سرو خرامان ز پای ننشینی
چه فتنه‌ها که بخیزد میان اهل نشست

برادران و بزرگان نصیحتم مکنید
که اختیار من از دست رفت و تیر از شست

حذر کنید ز باران دیده سعدی
که قطره سیل شود چون به یک دگر پیوست

خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود

در این سخن که بخواهند برد دست به دست




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست

اگر جهان همه دشمن شود ز دامن تو
به تیغ مرگ شود دست من رها ای دوست

سرم فدای قفای ملامت‌ست، چه باک
گرم بُوَد سخن دشمن از قفا ای دوست

به ناز اگر بخرامی جهان خراب کنی
به خونِ خسته اگر تشنه‌ای هلا ای دوست

چنان به داغ تو باشم که گر اجل برسد
به شرعم از تو ستانند خون‌بها ای دوست

وفای عهد نگه‌دار و از جفا بگذر
به حق آن که نیم یار بی‌وفا ای دوست

هزار سال پس از مرگ من چو بازآیی
ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست

غم تو دست برآورد و خون چشمم ریخت
مکن که دست برآرم به ربنا ای دوست

اگر به خوردن خون آمدی هلا برخیز
و گر به بردن دل آمدی بیا ای دوست

بساز با من رنجور ناتوان ای یار
ببخش بر من مسکین بی‌نوا ای دوست

حدیث سعدی اگر نشنوی چه چاره کند

به دشمنان نتوان گفت ماجرا ای دوست




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


چون است حال بستان ای باد نوبهاری-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بی‌قراری

ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح می‌گذاری

یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری

گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گل‌ها چون گل میان خاری

ور قید می‌گشایی وحشی نمی‌گریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری

زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری

عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری

هر درد را که بینی درمان و چاره‌ای هست

درمان درد سعدی با دوست سازگاری



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من

سوزناک افتاده چون پروانه‌ام در پای تو
خود نمی‌سوزد دلت چون شمع بر بالین من

تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب
آسمان حیران بماند از اشک چون پروین من

گر بهار و لاله و نسرین نروید گو مروی
پرده بردار ای بهار و لاله و نسرین من

گر به رعنایی برون آیی دریغا صبر و هوش
ور به شوخی درخرامی وای عقل و دین من

خار تا کی لاله‌ای در باغ امیدم نشان
زخم تا کی مرهمی بر جان دردآگین من

از ترش رویی دشمن وز جواب تلخ دوست
کم نگردد شورش طبع سخن شیرین من

خلق را بر ناله من رحمت آمد چند بار

خود نگویی چند نالد سعدی مسکین من




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق این همه ایامم نیست

خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد

سر مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه خالم نظری بیش نبود

چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست

شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن

بامدادت که نبینم طمع شامم نیست

چشم از آن روز که برکردم و رویت دیدم

به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست

به خدا و به سراپای تو کز دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد


هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست






دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان