دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

یله بر نازکای چمن رها شده باشی-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان


یله
بر نازکای چمن
رها شده باشی
پا در خنکای شوخ چشمه‌ئی،
و زنجره
زنجیره بلورین صدایش را ببافد.
در تجرّد شب
واپسین وحشت جانت
ناآگاهی از سرنوشت ستاره باشد،
غم سنگینت
تلخی ساقه علفی که به دندان می‌فشری.
هم‌چون حبابی ناپایدار
تصویر کامل گنبد آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی که اسفندیار.
مسیر سوزان شهابی
خطّ رحیل به چشمت زند،
و در ایمن‌تر کنج گمانت
به خیال سست یکی تلنگر
آبگینه عمرت
خاموشی
درهم شکند.






دانلود

جرئت دیوانگی -قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت خواستم
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کوذک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها

خیلی برای گریه دلم تنگ است !





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

وقتی یکجوری، یکجور خیلی سخت، خیلی ساده میفهمی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان


وقتی یک جوری
یک جورِ خیلی سخت، خیلی ساده می‌فهمی
حالا آن سوی این دیوارهای بلند
یک جایی هست
که حال و احوالِ آسانِ مردم را می‌شود شنید،
یا می‌شود یک طوری از همین بادِ بی‌خبر حتی
عطرِ چای تازه و بوی روشنِ چراغ را فهمید،
تو دلت می‌خواهد یک نخِ سیگار
کمی حوصله، یا کتابی ...
لااقل نوکِ مدادی شکسته بود
تا کاری، کلمه‌ای، مرورِ خاطره‌ای شاید!


کاش از پشتِ این دریچه‌ی بسته
دستِ کم صدای کسی از کوچه می‌آمد
می‌آمد و می‌پرسید
چرا دلت پُر و دستت خالی وُ
سیگارِ آخرت ... خاموش است؟


و تو فقط نگاهش می‌کردی
بعد لای همان کتابِ کهنه
یک جمله‌ی سختِ ساده می‌جُستی
و دُرُست رو به شبِ تشنه می‌نوشتی: آب!
می‌نوشتی کاش دستی می‌آمد وُ
این دیوارهای خسته را هُل می‌داد
می‌رفتند آن طرفِ‌ این قفل کهنه و اصلا
رفتن ... که استخاره نداشت!


حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همین مزارِ بی‌نام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببینیم این بادِ بی‌خبر
کی باز با خود و این خوابِ خسته،
عطرِ تازه‌ی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!


راستی حالا
دلت برای دیدنِ یک نَم‌نَمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه دارد!؟


حوصله کن بُلبُلِ غمدیده‌ی بی‌باغ و آسمان
سرانجام این کلیدِ زنگ‌زده نیز
شبی به یاد می‌آورد
که پُشتِ این قفلِ بَد قولِ خسته هم
دری هست، دیواری هست

به خدا ... دریایی هست!





دانلود با لینک مستقیم



از یاد مبر که ما انسان را رعایت کرده ایم-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان


آه،تو می‌دانی
می‌دانی که مرا
سر باز گفتن بسیاری حرف‌هاست
هنگامی که کودکان
در پس دیوار باغ
با سکه‌های فرسوده
بازی کهنه زندگی را
آماده می‌شوند
می‌دانی
تو می‌دانی
که مرا
سر بازگفتن کدامین سخن است
از کدامین درد.

-------------------
پیمانه ها به چهل رسید و آن برگشت.
افسانه های سرگردانیت
- ای قلب در به در! -
به پایان خویش نزدیک میشود.

بیهوده مرگ
به تهدید
چشم می دراند.
ما به حقیقت ساعت ها
شهادت نداده ایم
جز به گونه این رنجها
که از عشق های رنگین آدمیان
به نصیب برده ایم
چونان خاطره ئی هر یک
در میان نهاده
از نیش خنجری
با درختی.

با این همه از یاد مبر
که ما
- من وتو -
انسان را
رعایت کرده ایم.
------------
قلبم را در مجری ِ کهنه ئی
پنهان می کنم
در اتاقی که دریچه ئیش
نیست.
از مهتابی
به کوچه تاریک
خم می شوم
وبه جای همه نومیدان
میگریم.

آه
 من
حرام شده ام!

با این همه - ای قلب در به در!-
از یاد مبر
که ما
- من وتو -
عشق را رعایت کرده ایم،
از یاد مبر
که ما
- من و تو -
انسان را
رعایت کرده ایم،
خود اگر شاهکار خدابود
یا نبود




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دو شعر از شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان

ای شاخه ی شکوفه ی بادام
خوب آمدی
 سلام
لبخند می زنی ؟
 اما
 این باغ بی نجابت
با این شب ملول
زنهار از این نسیمک آرام
 وین گاه گه نوازش ایام
بیهوده خنده می زنی افسوس
بفشار در رکاب خموشی
پای درنگ را
 باور مکن که ابر
باور مکن که باد
 باور مکن که خنده ی خورشید بامداد
من می شناسم این همه نیرنگ و رنگ را
----------------
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت
این فال را برای دلم دید.

دیری است٬
مثل ستاره ها چمدانم را
از شوق ماهیان و تنهایی خودم
پر کرده ام٬ ولی
مهلت نمی دهند که مثل کبوتری
در شرم صبح پر بگشایم
با یک سبد ترانه و لبخد
خود را به کاروان برسانم.

اما٬
من عاقبت از اینجا خواهم رفت
پروانه ای که با شب می رفت٬

این فال را برای دلم دید.



دانلود با لینک مستقیم 







تو از یادم نمیروی-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از یادم نمی‌روی
خاموش به رساترین شیونِ آدمی، تو از یادم نمی‌روی
گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بی‌قرار، تو از یادم نمی‌روی
سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهایی،
تو از یادم نمی‌روی
سوزَنریزِ بی‌امانِ باران، بر پیچک و ارغوان،
تو از یادم نمی‌روی

تو ... تو با من چه کرده‌ای که از یادم نمی‌روی؟!





دانلود با لینک مستقیم




اشتباه از ما بود -سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

اشتباه از ما بود
اشتباه از ما بود که خواب سرچشمه را در خیال پیاله می دیدیم
دستهامان خالی
دلهامان پر
گفتگوهامان مثلا یعنی ما
کاش می دانستیم
هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب می میریم
از خانه که می آئی
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور

احتمال گریستن ما بسیار است





دانلود



بودنت زندگی را معنا می کند-عباس معروفی-دکلمه رضا پیربادیان


بودنت
زندگی را معنا می کند
لازم نیست کاری انجام دهی
سرو روان من
همین که راه می روی ساز می زنی
می گویی می شنوی می خندی
همین که دگمه هام را باز می کنی می بندی
یعنی همه چیز
لازم نیست بر عاشقی کردنت خیال ببافی
همین شرمی که با خنده ات می خیزد
پولک هایی که از چشم هات می ریزد
همین که دستت
توی دستم عرق می کند
همین شیرین زبانی هات
همین که بوی قورمه سبزی نمی دهی
یعنی همه چیز
گفته بودم ؟
گفته بودم همین که نگاه نارنجی ات
به زندگی ام می تابد
یعنی همه چیز ؟



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

هم از این روست که جهان را دوست می دارم-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان

برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور،نه تبر!
سر انگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس،
تا هر بهار به بدرقه ی فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم.
هم از این روست که خویشتن را دوست می دارم.

برای کشتن من، نه کوه و نه واژه
اشاره ی خاموش نگاهی نابهنگامم...بس،
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم.
هم از این روست که تو را دوست می دارم.

برای مردء من، نه اندوه آسمان ،نه گور زمین،
تنها کابوس بی بوسه رفتن مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجه ی پندار بر دیدگان دریا کشیده ام
پس شکوفه کن ای نارون، ای چراغ، ای واژه!
این جا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچه ای برای دل من آورده اند.

هم از این روست که جهان را دوست می دارم....



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


آه اگر آزادی سرودی می خواند-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان

آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ، همچون گلوگاه پرنده ای ،

هیچ کجا ، دیواری فروریخته برجای نمی ماند

سالیان بسیار نمی بایست دریافتن را ،ـ

که هر ویرانه نشانی از غیاب انسانی ست ، که حضور انسان آبادانی ست

همچون زخمی همه عمر خونابه چکیده

همچون زخمی همه عمر به دردی خشک تپنده

به نعره ای چشم بر جهان گشوده

به نفرتی از خود شونده


غیاب بزرگ چنین بود

سرگذشت ویرانه چنین بود!

آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ، کوچکترحتا ، از گلوگاه یکی پرنده!



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان