یله
بر نازکای چمن
رها شده باشی
پا در خنکای شوخ چشمهئی،
و زنجره
زنجیره بلورین صدایش را ببافد.
در تجرّد شب
واپسین وحشت جانت
ناآگاهی از سرنوشت ستاره باشد،
غم سنگینت
تلخی ساقه علفی که به دندان میفشری.
همچون حبابی ناپایدار
تصویر کامل گنبد آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی که اسفندیار.
مسیر سوزان شهابی
خطّ رحیل به چشمت زند،
و در ایمنتر کنج گمانت
به خیال سست یکی تلنگر
آبگینه عمرت
خاموشی
درهم شکند.
خیلی برای گریه دلم تنگ است !
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به خدا ... دریایی هست!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
این فال را برای دلم دید.
تو ... تو با من چه کردهای که از یادم نمیروی؟!
احتمال گریستن ما بسیار است
بودنت
زندگی را معنا می کند
لازم نیست کاری انجام دهی
سرو روان من
همین که راه می روی ساز می زنی
می گویی می شنوی می خندی
همین که دگمه هام را باز می کنی می بندی
یعنی همه چیز
لازم نیست بر عاشقی کردنت خیال ببافی
همین شرمی که با خنده ات می خیزد
پولک هایی که از چشم هات می ریزد
همین که دستت
توی دستم عرق می کند
همین شیرین زبانی هات
همین که بوی قورمه سبزی نمی دهی
یعنی همه چیز
گفته بودم ؟
گفته بودم همین که نگاه نارنجی ات
به زندگی ام می تابد
یعنی همه چیز ؟
هم از این روست که جهان را دوست می دارم....
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچک ، کوچکترحتا ، از گلوگاه یکی پرنده!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان