دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

با همـــه بی ســــرو سامانــیم-محمد علی بهمنی- دکلمه رضا پیربادیان

با همـــه بی ســــرو سامانــیم
باز به دنــبال پـــــریـــشانــیم
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویـــران شدنی آنی ام
آمــده ام بلکه نــــگاهم کنـــی
عاشـــق آن لحظه ی توفانیم
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمــــده ام تا تو بســـــوزانیم
آمــــده ام باعطـــش سال ها
تا تو کمی عشــــق بنوشانیم
ماهـی بــرگشته زدریا شــــدم
تا تو بگـــیری وبمیــــرانی ام
خوب ترین حادثه می دانم ات
خوب تـــرین حادثه می دانیم ؟
حرف بـــزن ابِر مرا باز کن
دیـــر زمانیست که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه یک صحبت طولانی ام....
  ها ... به کجا می کشیم خوب من؟

  ها ... نکشانی به پشیمانی ام




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



دانلود دکلمه

من زنده بودم اما انگار مرده بودم -محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ، من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد

کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم




دانلود با لینک مستقیم


من به زودی به نبودن هایت عادت میکنم-محسن مهرپرور-دکلمه رضا پیربادیان

من به زودی به نبودن هایت عادت میکنم
از غم ات میمیرم و یک خواب راحت میکنم

پر فریادم اگر بغض سکوتم بشکند
حرمت عشق گذشته را رعایت میکنم

به کسی که پیش اویی .آه حتی گاه من
-به خودم که با تو بودم هم حسادت میکنم

از تماشای تو در یک قاب کوچک خسته ام
خسته ام آری ولی دارم نگاهت میکنم

رفته رفته عشق من نسبت به تو کم میشود
تا که روزی کاملا احساس نفرت میکنم


من به زودی به خودم به خاطراتم به دلم
مثل تو حتی به احساسم خیانت میکنم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

ای لبت ساغر بیجاده من- حسین منزوی -دکلمه رضا پیربادیان


ای لبت ساغر بیجاده من

 

 بوسه ات ناب ترین باده من

 

 ادمیزاده واین زیبایی؟

 

 با تو رازی است پریزاده من

 

 ای هماغوشی تو مایده من

 

 وی تنت سفره اماده من

 

 سر به افلاک رساند از عشقت

 

دلک خاکی افتاده من

 

تا ببندم به نمازت قامت

 
بستر وصل تو سجاده من

 

تا بدانجا که تو هستی برسم

 

از کجا می گذرد جاده من؟

 


سرورعنایی وازادی را

 


از تو اموخته ازاده من

 

رقم حسن خدا دادی تست

 
هنر طبع خدا داده من

 

تا به تبیین جهان پردازم

 

عشق تو فلسفه ساده من


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

آمد درست زیر شبستان گل نشست-محمد حسین بهرامیان-دکلمه رضا پیربادیان

آمد درست زیر شبستان گل نشست

دربیـن آن جماعت مغـرور شب پرست

یک تکــــه آفتاب؟ نــه! یک تکه از بهشت...

حالا درست پشت سر من نشسته است


این بیت مطلع غزلــی عاشقانه نیست

این چندمین ردیف نمازی خیالی است

گلدسته اذان و من های هــای های

الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ واد ِ ... مست

سُبحـــانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و  لا ا له

ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت


(یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم

او فکر می کنیم در این پرده مانده است)

..................................................

ســـارا سلام!... اشهــــد ان لا ا لــــه ... تــو

با چشمهای سرمه ای... ان لا ا له ...مست

دل می بری که...حیّ علی ... های های های

" هر جا کــــه هست پرتــو روی حبیب هست"

بالا بلند!  عقــــد تــــــو را با لبـــــــــان من

آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست؟

باران جل جل شب خـــــــــرداد تــــــوی پـــارک

مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست

آن شب کبو .. (کبو).. کبوتــری از بامتان پرید

نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست

سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و   لا ا لـه

ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت

سبحان ربِّ هر چــــه دلـــــم را ز من بریــــد

سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست

سُبحان ربــــی ا لـْـ ... من و سارا .. بحمــــــده

سُبحان ربی ا لــْ ... من و سارا دلش شکست

سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا به هم رسیــ...

سُبحانَ تا به کـی من و او دست روی دست؟

زخمـــــم  دوباره  وا شد  و  ایــــــاکَ نستعین

تا اهدنا ا لصـْ ... سرای تو راهی نمانده است

(یک پرده باز بیـــن من و او کشیده اند

سارا گمانم آن طرف پرده مانده است)



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


مرگ من روزی فرا خواهد رسید- فروغ فرخزاد- دکلمه رضا پیربادیان

مرگ من روزی فـــرا خـــواهد رسید

در بهـــــاری روشن از امــواج نـــور
در زمستــــان غبــــار آلــــــود و دور
یـا خـزانی خـالی از فریــــــاد و شور
مرگ من روزی فــــرا خــواهد رسید
روزی از این تلـــخ و شیرین روزهـا
روز پـــوچی همچو روزان دگــــــــر
ســــایه ای ز امروزهـــا ، دیروزهــا
دیدگـــــانم همچو دالان هــــای تــــــار
گـــونه هـــایم همچو مرمر هـای سرد
ناگهــــان خـــوابی مرا خـــواهد ربود
من تهی خــــواهم شد از فریــــاد درد
خـاک می خواند مرا هر دم به خویش
می رسند از ره کـــه در خــــاکم نهند
آه ... شـــــاید عــــاشقـــــانم نیمه شب
گــــل به روی گـــــور غمنــــاکم نهند
بعد من ، نـــــاگه به یک سو می روند
پـــرده هــــــای تیره ی دنیــــــــای من
چشمهـــــای ناشنـــــاسی می خـــــزند
روی کــــــاغذ هـــا و دفترهـــــای من
در اتــــــاق کــــــــوچکم پـــــا می نهد
بعد من ، بــــا یـــــاد من بیگــــــانه ای
در بـــر آئینه می مـــــاند به جــــــــای
تــــــــار موئی ، نقش دستی ، شانه ای
می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مــــــانده ویران می شود
روح من چــــون بــادبــان قـــــــــایـقی
در افقهـــــا دور و پنهـــــــان می شود
می شتــــــابد از پـی هم بی شکـــــیب
روزهــــا و هفته هـــــــا و ماه هـــــــا
چشم تــــو در انتظــــــــار نــــــامه ای
خیره می مــــاند بــــه چشم راه هــــــا
لیک دیگــــر پیکـــــر سرد مــــــــــرا
می فشـــــارد خاک دامنگیر خــــاک !
بی تو ، دور از ضربه هـــــای قلب تو
قلب من می پوسد آنجــــــا زیر خــاک
بعد هـــــا نــــــام مرا بــــــاران و بــاد
نــــــرم می شویند از رخســــار سنگ
گور من گمنــــــام می مــــــــاند به راه
فارغ از افســـــانه هـــای نــــام و ننگ



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود دکلمه


نشد که زندگی ام را کمی تکان بدهی-زهرا شعبانی-دکلمه رضا پیربادیان

"نشد که زندگی ام را کمی تکان بدهی
نخواستی سر این عشق امتحان بدهی
نخواستی که بمانی و دردهای مرا
فقط یکی دو سه سالی به دیگران بدهی
قرار بود همین روزها به هم برسیم
قرار بود تو بابا شوی و نان بدهی
نگو که آمده بودی سری به من بزنی
و بعد بگذری و دل به این و آن بدهی
نگو از اول این راه عاشقم نشدی
نگو که آمده بودی خودی نشان بدهی
گناه فاصله ها را به پای من زدی و...
نخواستی به تن خسته ام زمان بدهی
چه اتفاق غریبی ست اینکه دل بکند
کسی که حاضری آسان براش جان بدهی
نشسته ام سر سجاده رو به روی تو باز

هنوز منتظرم در دلم اذان بدهی.....



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


تــو از اول سلام ات پاســـخ بدرود با خود داشت-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان



تــو از اول سلام ات پاســـخ بدرود با خود داشت

اگرچه سحر صوتت جذبه «داوود» با خود داشت

بهشتت  سبـزتــــر از وعــده ی شداد بود امــا

-برایم برگ برگش دوزخ «نمرود» با خود داشت

ببخشایـــم  اگـــــر  بستم  دگــــر  پلک  تماشــــا را

که رقص شعله ات در پیچ و تابش دود با خود داشت

«سیاوش» وار بیــــرون آمدم از امتحــــان  گر چــــه

-دل «سودابه» سانت هرچه آتش بود با خود داشت

مرا با برکــــه ام بگذار دریا ارمغــــان تــــــو

بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان



عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش- بهروز یاسمی-دکلمه رضا پیربادیان

ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتی است که تنها به تو می اندیشم
به تو آری،به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله ی دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسّم،به تکلّم،به دل آرایی تو
به خموشی، به شکیبا، به تماشایی تو
به نفسهای تو در سینه ی سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه ی شیرین سکوت
در من انگار کسی در پی انکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیش
میشود یک شبه پی برد به دلدادگیش
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول نام کسی ورد زبانم شده است
آه ای صاف تر از آئینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هرشبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو با آئینه اینقدر یکی است
حتم دارم که تویی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش
آری آن سایه که شب، آفت جانم شده است
آن الفبا که همه ورد زبانم شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه، تویی

عشق من آن شبح تار شبانگاه، تویی




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دانلود مستقیم

خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان- حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

خانم! سلام و شکر که سبز است حالتان
کم باد و گم از آینه، زنگِ ملالتان
نیّت به روشنایی چشم شما خوش است
چندانکه آفتابِ تمام‌ست فالتان
رگباری آمدیم و به باغ شما زدیم
پیش از رسیده گشتن اندوهِ کالتان
با چشمتان امیره‌ی دلهای غارتی
عشق آن‌چه می‌برید غنیمتْ حلالتان
تا روزها به هفته و ماه‌ند در گذار
ماییم و انس خاطره‌ی دیرسالتان
انگار قصّه‌ی غم عشقید و بی‌زمان
اینسان که کهنگی نپذیرد مقالتان
عین حقیقت‌ید و به اندازه‌ی خیال
دورید از زوال، چه بیمِ زوالتان؟
تا حسن بر جبینِ شما خطّ خوش نوشت
بد برنتابد آینه‌ی بی‌مثالتان
آلوده‌ی غمیم و غباریم کر دهید،
ما را در آبگیر حضور زلالتان

تا این غزل چریده‌ی آن چشم خوشچراست

خوش بادمان قصیل به کام غزالتان



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان