دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

چشم‌هایت-ناظم حکمت-دکلمه رضا پیربادیان

چشم‌هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
چه در زندان
چه در مریض‌خانه
به دیدارم بیا
چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
سرشار از آفتاب‌اند،
آن‌سان که کشتزارانِ آنتالیا
در صبحگاهانِ اواخر ماه می.

چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
در برابرم بارها باریدند
خالی شدند
چون چشم‌هایِ درشتِ آن کودکِ شش ماهه
اما یک روز هم بی‌آفتاب نماندند.

چشم هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
بگذار خمار آلوده و
خوشبخت بنگرند،
و تا آن‌جا که باور دارند
دلبستگی انسان را
به دنیا بنگرند
که چگونه افسانه‌ می‌شوند
و زبان به زبان می‌چرخند.

چشم‌هایت،
چشم‌هایت، چشم‌هایت
بلوط زارانِ «بورسا*»اند... در خزان
برگ‌های درختانند
بعد از باران تابستان
و در هر فصل و
هر ساعت... استانبول‌اند.

چشم‌هایت،
چشم هایت، چشم‌هایت
روزی خواهد رسید
محبوبم!
روزی فرا خواهد رسید
که انسان‌ها
با چشم‌هایت، یک‌دیگر را
خواهند نگریست
با چشم‌های تو
خواهند نگریست.

ترجمه:حامد رحمتی



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

نامه به همسرم-ناظم حکمت-مترجم احمد پوری-دکلمه رضا پیربادیان

یگانه‌ترینم
در نامه‌ات نوشته‌ای ‏
که سرم درد می‌کند
قلبم تیر می‌کشد
می‌گویی:‏
‏«اگر دارت بزنند
اگر تو را از دست دهم
می‌میرم»‏

تو نمی‌میری دلبندم
خاطره‌ام ‏
چون دودی سیاه در دست باد محو خواهدشد
حتماً نمی‌میری
بانوی گیسوحناییِ قلب من
عمرِ اندوه در قرن بیستم یک‌سال بیش نیست

مرگ
نعش آویخته از یک طناب
قلب من ‏
چنین مرگی را نمی‌پذیرد
اما
اما
اگر دستان عنکبوت‌وار و سیاه و پرموی کولی بیچاره‌ای ‏
طنابی را دور گردنم گره زند
بیهوده تلاش خواهندکرد
در چشمان آبیِ «ناظم»، ترس را ببینند

در سپیدۀ واپسین‌صبحِ زندگی‌ام
تو را و دوستانم را خواهم‌دید
و به‌سوی گورم خواهم‌رفت ‏
با حسرت هیچ‌چیز، مگر ترانۀ نیمه‌تمامی

همسرم ‏
مهربانم ‏
طلایی‌ام
زنبورعسلم
چرا سخن از اعدام می‌گویم؟
هنوز که محاکمه نشده‌ام
سر آدم را هم که چون خیاری نمی‌کَنند

این‌همه را فراموش کن
پول اگر داری ‏
برایم گرمکن بگیر
سیاتیکم بار دیگر بازگشته

زن یک زندانی ‏

همیشه به چیزهای خوب باید فکرکند





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان