ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی
گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی
«من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی»
مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم
وین نداند که من از بهر عشق تو زادم
نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم
«دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم
باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»
تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه
مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه
پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه
« ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»
تا فکندم بسر کوی وفا رخت اقامت
عمر، بی دوست ندامت شد و با دوست غرامت
سر و جان و زر و جاهم همه گو، رو به سلامت
«عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی»
درد بیمار نپرسند به شهر تو طبیبان
کس درین شهر ندارد سر تیمار غریبان
نتوان گفت غم از بیم رقیبان به حبیبان
«حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم سر کویت بگدایی»
گِرد گلزارِ رخ تست غبار خط ریحان
چون نگارین خطِ تذهیب بدیباچه قرآن
ای لبت آیت رحمت دهنت نفطه ایمان
«آن نه خال است و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی»
هر شب هجر بر آنم که اگر وصل بجویم
همه چون نی بفغان آیم و چون چنگ بمویم
لیک مدهوش شوم چون سر زلف تو ببویم
«گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی»
چرخ امشب که بکام دل ما خواسته گشتن
دامنِ وصل تو نتوان برقیبان تو هشتن
نتوان از تو برای دل همسایه گذشتن
«شمع را باید از این خانه برون بردن و کشتن
تا که همسایه نداند که تو در خانهء مایی»
سعدی این گفت و شد ازگفتهِ خود باز پشیمان
که مریض تب عشق تو هدر گوید و هذیان
بشب تیره نهفتن نتوان ماه درخشان
«کشتن شمع چه حاجت بود از بیم رقیبان
پرتو روی تو گوید که تو در خانهء مایی»
نرگس مست تو مستوری مردم نگزیند
دست گلچین نرسد تا گلی از شاخ تو چیند
جلوه کن جلوه که خورشید بخلوت ننشیند
«پرده بردار که بیگانه خود آن روی نه بیند
تو بزرگی و در آئینهء کوچک ننمایی»
نازم آن سر که چو گیسوی تو در پای تو ریزد
نازم آن پای که از کوی وفای تو نخیزد
شهریار آن نه که با لشکر عشق تو ستیزد
«سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد
که بدانست که در بند تو خوشتر ز رهایی»
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
بسیار بسیار عالی بود از استاد شهریار کمتر ازین هم انتظار نیست
چه عجب شاعریست این شهریار33161 شوریده خداییش.
عزیزان من این شعر از استاد شهریار نیست از سعدیست
مصرع: "وین نداند که من از بهر عشق تو زادم" به صورت "وین نداند که من از بهر تب عشق تو زادم" و مصرع "سعدی آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد" به صورت "سعدی آن نیست که هرگز ز کمنت بگریزد" صحیح است
در جواب دوستی که گفتن این شعر از شهریار نیست و از سعدی هست باید به عرض برسانم جوابشون هم درسته هم غلط این شعر در هر پنج مصرع سه تای اولی از شهریاره و دوتای آخری از سعدی
دوستان!
این گونه شعر تضمین نامیده میشه
استاد شهریار شعر استاد سخن، سعدی رو به این صورت تضمین کرده
این گونه که سه مصرع اول از شهریاره و دو مصرع بعدی از سعدی
شاهکاریه
این شعر درقالب مسمط است که هر بند از پنج مصراع تشکیل شده است که چهار مصراع اول هم قافیه است و مصراع پنجم با مصراع پنجم بندهای دیگر هم قافیه است.چون استاد شهریار بعد از سه مصراع که خود گفته یک بیت از سعدی اورده است در این حالت به نوع شعر مسمط تضمینی می گویند
صداتان رسا و همواره گرم و شنیدنی باد.
سلام دوست فرموده این شعر از استاد شهریار نیست
این تضمینی است که استاد به شعر زیبای سعدی سروده که بصورت ترجیع بند میباشد یا مخمس در این نوع شعر تضمین کننده بیت اول غزل را میاورد ودر ادامه چهار مصرع از شعر خودش می آورد و پنجمین مصرع از شعر کسی است که تضمین میکند
یعنی غزل از استاد سخن سعدی است اما تضمینی که با این ظرافت سروده شده از استاد شهریار است
این شعر از استاد شهریار است و تضمینی است از غزل سعدی.
تتننتتت
عالی
سلام
چندتا غلط چاپی وجود داره، اگر صلاح میدونید اصلاح کنید
پای عاشق نتوان بست ….
ما کجاییم در این بحر تفکر ….
ای لبت آیت رحمت دهنت نقطه ایمان