دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

ما ز یاران چشم یاری داشتیم-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درخت دوستی بر کی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیین درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرونگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما محصل بر کسی نگماشتیم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

‍ روشنگری چیست - امانوئل کانت-خوانش رضا پیربادیان

 روشنگری، خروج آدمیست از نابالغی به تقصیر خویش.
 و ”نابالغی“، ناتوانی در به کار گرفتن فهم خویشتن است بدون هدایت دیگری.
 این نابالغی ”به تقصیر خویشتن“ است، وقتی که علت آن نه کمبود فهم، بلکه کمبود اراده و دلیری در به کار گرفتن آن باشد بدون هدایت دیگری.
 «دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش!» این است، شعار روشنگری.
 تن‌آسایی و ترسویی است که سبب می‌شود تا بخش بزرگی از آدمیان، با آن‌که طبیعت، آنان را دیرگاهی است به بلوغ رسانیده و از هدایت غیر، رهایی بخشیده، با رغبت، همه عمر نابالغ بمانند، و دیگران بتوانند چنین سهل و آسان، خود را به مقام قیم ایشان برکشانند.
 نابالغی، آسودگی است.
 تا کتابی هست که برایم اسباب فهم باشد، تا کشیش غمگساری هست که در حکم وجدان من گردد، و تا پزشکی هست که می‌گوید چه باید خورد و چه نباید خورد، و...، دیگر چرا خود را به زحمت اندازم.
 اگر پولش فراهم باشد، مرا چه نیازی به اندیشیدن است؟
 دیگران، این کار ملال‌آور را برایم [و به جایم] انجام خواهند کرد.
و برای اینکه بخش هر چه بزرگ‌تری از آدمیان (از جمله جنس لطیف به تمامی) به سوی بلوغ رفتن را نه فقط دشوار که بسیار خطرناک نیز بدانند، قیم‌هایی که از سر لطف، نظارت عالیه بر آنان را به عهده گرفته‌اند تدارک [بایسته] می‌بینند.
 اینان، پس از آن‌که جانوران دست‌آموز خود را خوب تحمیق کردند، سخت مواظبت می‌کنند که این موجودات سر به راه، نکند از قفسک کودکی‌شان، همان زندانی که ایشان برایشان فراهم کرده‌اند، پا برون گذارند.
 آن گاه، در گوششان می‌خوانند که اگر به تنهایی قدم بیرون بگذارند، چه خطرهایی تهدیدشان می‌کند.
 ولی این خطرها چندان هم که می‌گویند، بزرگ نیستند، بلکه آن رعایا با چند بار افت و خیز، سرانجام شیوه راه رفتن را می‌آموزند.
 اما یک نمونه ناکام کافی است که همه را از آزمون‌های بعدی بهراساند.
 برای هر فرد به تنهایی سخت دشوار است که خود را از نابالغی‌ای که سرشت ثانوی وی شده است، بیرون کشد.
 او دیگر نابالغی را دوست هم می‌دارد و براستی از به کار گرفتن فهم خود نیز ناتوان است. زیرا هرگز به وی چنین فرصتی نداده‌اند. قاعده‌ها و احکام [از پیش ساخته] این ابزارهای خودکار کاربرد عقلانی- و ای بسا سوء کاربرد- استعدادهای طبیعی او زنجیرهای نابالغی همیشگی وی هستند و آن کس نیز که این زنجیرها را به دور می‌افکند، می‌تواند از فراز گودالی باریک جستی نامطمئن زند و بس؛ زیرا که [فهم او] به حرکت آزادانه‌ای از این دست عادت ندارند. از این رو، بسیار اندکند کسانی که توانسته باشند با پرورش ذهنشان، خود را از نابالغی در آورند و سپس، گام‌های مطمئن بردارند.

 اما اینکه جماعتی بتواند به روشنگری دست یابد، محتمل، و اگر آزاد بگذارندش ای بسا قطعی است. زیرا همیشه تنی چند «خوداندیش» - حتی در میان قیم‌های گمارده بر توده- پیدا می‌شوند که پس از آن‌که خود، یوغ نابالغی را به کناری انداختند، روح ارج‌شناسی عقلانی ارزش‌ها و غایت هستی انسانی را که نفس اندیشیدن است، در پیرامون خویش می‌پراکنند.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

با توام ای ماه‌ پاره -سیمین بهبهانی-دکلمه رضا پیربادیان

با توام ای ماه‌ پاره ،چشم و ابرویت کجاست ؟
باد می‌آید به سویت، رقص گیسویت ، کجاست؟

آن تبسّم‌های شیرین، آن نگاه آتشین
آن همه نازک‌ خیالی‌های ابرویت ،کجاست؟

بعد از این ، در زیر بالم ، لانه دارد آسمان
راستی ای آسمان ، خیل پرستویت کجاست؟

ناگهان در کوچه‌های دل ،کسی فریاد زد
وعده‌گاه دوستی ، انفاس شب‌بویت ،کجاست؟

زخم دارم ، بی‌شمار از دوستانی ، ناشکیب
ای رفیق مانده در دل، نوشدارویت ،کجاست؟

گفتم امشب تا سحر ، خاموش باشم، ماه گفت

ذکرلاحول و لایت ، بانگ هوهو یت ،کجاست؟



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دل داده ام بر باد -قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

دل داده ام بر باد ، بر هر چه باداباد
مجنون تر از لیلی ، شیرین تر از فرهاد

ای عشق از آتش اصل و نسب داری
از تیره ی دودی ، از دودمان باد

آب از تو توفان شد ، خاک از تو خاکستر
از بوی تو آتش ، در جان باد افتاد

هر قصر بی شیرین ، چون بیستون ویران
هر کوه بی فرهاد ، کاهی به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند
ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد ، بوی تو می آید
تنها تو می مانی ، ما می رویم از یاد



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


بسیار سال ها گذشت تا بفهمم-حسن آذری-دکلمه رضا پیربادیان

بسیار سال ها گذشت تا بفهمم
آن که در خیابان می گرید
از آن که در گورستان می گرید
بسیار غمگین تر است
سال ها گذشت
من ازخیابان های بسیارُ
از گورستان های بسیاری گذر کردم
تا فهمیدم
آن که حتی در خلوت خانه ی خویش
نمی تواند بگرید

از همه اندوهناک تر است



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


پرنده گفت: -فروغ فرخزاد-دکلمه رضا پیربادیان

پرنده گفت:
«چه بویی، چه آفتابی، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت.»

پرنده از لب ایوان
پرید، مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی‌کرد
پرنده روزنامه نمی‌خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم‌ها را نمی‌شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ‌های خطر
در ارتفاع بی‌خبری می‌پرید
و لحظه‌های آبی را
دیوانه‌وار تجربه می‌کرد

پرنده، آه، فقط یک پرنده بود!



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان