چرا تنها تو؟
چرا تنها تو از میان زنان
هندسه حیات مرا در هم می ریزی
پا برهنه به جهان کوچکم وارد می شوی
در را می بندی و من
اعتراضی نمی کنم؟
چرا تنها تورا دوست می دارم و می خواهم؟
می گذارم بر مژه هایم بنشینی و
ورق بازی کنی
و اعتراضی نمی کنم؟
چرا زمان را خط باطل می زنی و
هر حرکتی را به سکون وا می داری؟
تمام زنان را می کشی در درون من
و اعتراضی نمی کنم!
چرا از میان تمامی زنان
کلید شهر مطلایم را به تو می دهم؟
شهری که دروازه هایش
بر هر ماجراجویی بسته است
و هیچ زنی
پرچمی سفید را بر برج هایش ندیده!
به سربازان دستور می دهم
با مارش به استقبالت بیایند
و مقابل چشم تمام ساکنان
در میان آوای ناقوس ها با تو عهد می بندم!
شاه زاده ی تمام زندگی من!
ترجمه یغما گلرویی
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
باز ... و باز ... و باز
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
نگذار که به آرامی بمیری.
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
یله
بر نازکای چمن
رها شده باشی
پا در خنکای شوخ چشمهئی،
و زنجره
زنجیره بلورین صدایش را ببافد.
در تجرّد شب
واپسین وحشت جانت
ناآگاهی از سرنوشت ستاره باشد،
غم سنگینت
تلخی ساقه علفی که به دندان میفشری.
همچون حبابی ناپایدار
تصویر کامل گنبد آسمان باشی
و روئینه
به جادوئی که اسفندیار.
مسیر سوزان شهابی
خطّ رحیل به چشمت زند،
و در ایمنتر کنج گمانت
به خیال سست یکی تلنگر
آبگینه عمرت
خاموشی
درهم شکند.
خیلی برای گریه دلم تنگ است !
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به خدا ... دریایی هست!
ها ... نکشانی به پشیمانی ام
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان