دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

رقص ایرانی-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

چو گلهای سپید صبحگاهی

در آغوش سیاهی

شکوفا شو ...................

به پا بر خیز و پیراهن رها کن

گره از گیسوان خفته واکن

فریبا شو

گریزاشو

چو عطر نغمه کز چنگم تراود

بتاب آرام و در ابر هوا شو ..............

به انگشتان سر گیسو نگهدار

نگه در چشم من بگذار و بردار

فروکش کن

نیایش کن

بلور بازوان بربند و واکن

دوپا بر هم بزن ؛ پائی رها کن ............

بپر ؛ پرواز کن ؛ دیوانگی کن

ز جمع آشنا بیگانگی کن

چو دود شمع شب از شعله بر خیز

گریز گیسوان بر بادها ریز .............

بپرداز

بپرهیز

چو رقص سایه ها در روشنی شو

چو پای روشنی در سایه ها رو .........

گهی زنگی بر انگشتی بیاویز

نوا و نغمه ای با هم بیامیز

دلارام

میارام ....................................

گهی بر دار چنگی

به هر دروازه روکن

سر هر رهگذاری جستجو کن

به هر راهی ؛ نگاهی

به هر سنگی ؛ درنگی

برقص و شهر را پر های و هو کن .........

به بر دامن بگیر و یک سبد کن

ستاره دانه چین کن ؛ نیک و بد کن

نظر بر آسمان سوی خدا کن

دعا کن

ندیدی گر خدا را

بیا آهنگ ما کن ....................

منت می پویم از پای فتاده

منت می یابم اندر جام باده

تو بر خیز

تو بگریز ...............................

برقص آشفته بر سیم ربابم

شدی چون مست و بی تاب

چو گلهائیکه می لغزند بر آب

پریشان شو بر امواج شرابم



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


تو قامت بلند تمنایی ای درخت-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای درخت
وقتی که باد ها در برگهای در هم تو لانه میکنند
وقتی که باد ها گیسوی سبز فام تو را شانه میکنند
غوغایی ای درخت .
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او خنیا گر غمین
خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو اینجا شب است
و شب زدگانی که چشمشان صبحی ندیده است
تو روز را کجا ؟ خورشید را کجا ؟
در دشت دیده غرق تمنایی ای درخت ؟
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان پیوند میکنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق
که بر جایی ای درخت .
سر برکش ای رمیده که همچون امید

ما با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


باور نمیکنددل من مرگ خویش را-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود ؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال

نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریاچه ها
چشم انتظار یار سیه پوش می شوند ؟
باور نمی کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کننند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

رقص ایرانی-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

چو گلهای سپید صبحگاهی

در آغوش سیاهی

شکوفا شو ...................

به پا بر خیز و پیراهن رها کن

گره از گیسوان خفته واکن

فریبا شو

گریزاشو

چو عطر نغمه کز چنگم تراود

بتاب آرام و در ابر هوا شو ..............

به انگشتان سر گیسو نگهدار

نگه در چشم من بگذار و بردار

فروکش کن

نیایش کن

بلور بازوان بربند و واکن

دوپا بر هم بزن ؛ پائی رها کن ............

بپر ؛ پرواز کن ؛ دیوانگی کن

ز جمع آشنا بیگانگی کن

چو دود شمع شب از شعله بر خیز

گریز گیسوان بر بادها ریز .............

بپرواز

بپرهیز

چو رقص سایه ها در روشنی شو

چو پای روشنی در سایه ها رو .........

گهی زنگی بر انگشتی بیاویز

نوا و نغمه ای با هم بیامیز

دلارام

میارام ....................................

گهی بر دار چنگی

به هر دروازه روکن

سر هر رهگذاری جستجو کن

به هر راهی ؛ نگاهی

به هر سنگی ؛ درنگی

برقص و شهر را پر های و هو کن .........

به بر دامن بگیر و یک سبد کن

ستاره دانه چین کن ؛ نیک و بد کن

نظر بر آسمان سوی خدا کن

دعا کن

ندیدی گر خدا را

بیا آهنگ ما کن ....................

منت می پویم از پای فتاده

منت می یابم اندر جام باده

تو بر خیز

تو بگریز ...............................

برقص آشفته بر سیم ربابم

شدی چون مست و بی تاب

چو گلهائیکه می لغزند بر آب

پریشان شو بر امواج شرابم



شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان