-
چه میکنی چه میکنی_اخوان ثالث_دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1401 21:57
-«چه میکنی؟ چه میکنی؟ در این پلید دخمهها، سیاهها، کبودها، بخارها و دودها؟ ببین چه تیشه میزنی به ریشهی جوانیت، به عمر و زندگانیت؛ به هستیت، نشانیت. تبه شدی و مردنی؛ به گورکَن سپردنی؛ چه میکنی؟ چه میکنی؟» -«چه میکنم؟ بیا ببین که چون یَلانِ تَهْمْتَن، چهسان نبرد میکنم. اُجاق این شراره را که سوزد و گُدازَدَم،...
-
اگر ابر است این تاریک-اخوان ثالث_دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 27 دیماه سال 1400 21:52
... اگر ابر است این تاریک، به مرگ آغشته، هر نزدیک، و دوران را ز چشم جمله پوشیده ست؛ و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز به کردارِ کویری تشنه می دارد؛ اگر ابر است چرا بر حالِ ما اشکی نمی بارد؟ تو هم، خورشیدِ پنهان!، کاش گاهی می درخشیدی و می دیدی چه بدهایی، سیه دل ناجوانمردان، به ما مردم روا دانند و مُهری می زدی،...
-
هیچیم و چیزی کم -اخوان ثالث- دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 10 آبانماه سال 1400 15:32
هیچیم هیچیم و چیزی کم ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید وز اهل عالم های دیگر هم یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟ از اهل عالم هیچیم و چیزی کم، گفتم. غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد نور سیاه و مبهمی دارد پس زنده باش مثل شادی، غم ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم و مثل عاشق، مثل پروانه اهل نماز شعله و شبنم اما...
-
مرداب_اخوان ثالث_دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 18 مردادماه سال 1400 15:34
این نه آب است کآ”ش را کند خاموش با تو گویم ، لولی لول گریبان چاک آبیاری می کنم اندوه زار خاطر خود را زلال تلخ شور انگیز تاکزاد پاک آتشناک در سکوتش غرق چون زنی عیران میان بستر تسلیم ، اما مرده یا در خواب بی گشاد و بست لبخندی و اخمی ، تن رها کرده ست پهنه ور مرداب بی تپش و آرام مرده یا در خواب مردابی ست و آنچه در وی هیچ...
-
چاقو-نصرت رحمانی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1399 17:55
در انزوای بسترش آرام _در گور جیب من _ خود را به دست خواب سپرده است چاقو. شاید که مرده است لب تشنه سر به چاک گریبان ، و سرد لب؛ چاقو . □با یاد آنچه رفته و بر جاست در غرق آب ذهن در هم و مخدوش چاقو ! □ شاید که مرده است . یا در عمیق خواب تصویر خون منعقدی را بر تیزی برنده ی تیغش ترسیم می کند چاقو ! □ چاقو شاید که فکر می...
-
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ-زهرا ضیایی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 5 فروردینماه سال 1399 17:49
ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﻟﺮﺯﺵ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﮐﻮﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻣﻌﻨﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻗﺎﻣﺖ ﺑﺸﮑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻮﺳﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﻡ ﭘﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺩﺭ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﮔﺮ ﻋﺸﻖ ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺮ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﭘﺪﺭ ﺻﺤﻦ ﺍﻏﻮﺷﺖ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺒﺨﺶ ﺗﺎﺑﺶ...
-
«ملیحه» پنجره بگشای آفتاب دمید-نصرت رحمانی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1398 16:24
«ملیحه» پنجره بگشای آفتاب دمید نشست چلچله بر شاخ کهنه انجیر بکار بوسه به صحرای خشک لبهام بکوش و باز کن از کتف بستهام زنجیر □ «ملیحه» دفتر شعر مرا بیار نترس سرود فتح بخوان، نعره زن، هوار بکن کنار نسترن پیر راه پنهانیست اگر کسی به در انگشت زد فرار بکن □ «ملیحه» پیرهن سرخ را به پیکر پیچ بهرقص، رقص ظفر کن، بهار نوبت...
-
ای مردمان بگویید آرام جان من کو-انوری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1398 16:22
ای مردمان بگویید آرام جان من کو راحتفزای هرکس محنترسان من کو نامش همی نیارم بردن به پیش هرکس گه گه به ناز گویم سرو روان من کو در بوستان شادی هرکس به چیدن گل آن گل که نشکفیدست در بوستان من کو جانان من سفر کرد با او برفت جانم باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو هرچند در کمینه نامه همی نیرزم در نامهٔ بزرگان زو داستان من...
-
در خانه غم بودن از همت دون باشد-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1398 16:20
در خانه غم بودن از همت دون باشد و اندر دل دون همت اسرار تو چون باشد بر هر چه همیلرزی میدان که همان ارزی زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد آن را که شفا دانی درد تو از آن باشد وان را که وفا خوانی آن مکر و فسون باشد آن جای که عشق آمد جان را چه محل باشد هر عقل کجا پرد آن جا که جنون باشد سیمرغ دل عاشق در دام کجا گنجد...
-
سبز-اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 دیماه سال 1398 15:34
با تو دیشب تا کجا رفتمتا خدا وانسوی صحرای خدا رفتممن نمی گویم ملایک بال در بالم شنا کردندمن نمی گویم که باران طلا آمدبا تو لیک ای عطر سبزسایه پروردهای پری که باد می بردتاز چمنزار حریر پر گل پردهتا حریم سایه های سبزتا بهار سبزه های عطرتا دیاری که غریبیهاش می آمد به چشم آشنا ، رفتمپا به پای تو که می بردی مرا با...
-
در شب سرد زمستانی-نیما یوشیج-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 دیماه سال 1398 15:32
در شب سرد زمستانیکوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.و به مانند چراغ مننه می افروزد چراغی هیچ،نه فروبسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد.من چراغم را در آمد رفتن همسایه ام افروختم در یک شب تاریک.وشب سرد زمستان بود،باد می پیچید با کاج،در میان کومه ها خاموشگم شد او از من جدا زین جاده ی باریک.و هنوزم قصه بر...
-
چند سالیست که تکلیف دلم روشن نیست-عبدالجبار کاکایی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 دیماه سال 1398 15:30
چند سالیست که تکلیف دلم روشن نیستجا به اندازهی تنهایی من در من نیستچشم میدوزم در چشم رفیقانی کهعشق در باورشان قدّ سر سوزن نیستدست برداشتم از عشق، که هر دستِ سلاملمسِ آرامشِ سردیست که در آهن نیستحس بیقاعدهی عقل و جنون با من بوددرک این حالِ بههمریخته تقریباً نیستسالها بود از این فاصله میترسیدمکه به کوتاهی...
-
یلدا-فریدون مشیری-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 دیماه سال 1398 15:28
میرفت و گیسوانِ بلندش رابر شانه میپراکند،شب را به دوش میبردهمراهِ عطرِ عنبرِ سارادر موجِ گیسوانِ بلندشتابیده بود شب راآرام، مثل زمزمهی آب، میگذشتبا اختران به نجواهمراهِ گیسوانِ بلندشخاموش، مثل زیر و بم خواب، میگذشتپشتِ دریچههاچشم جهانیان به تماشامیرفت- باشکوهتر از شبهمراهِ گیسوان بلندشتا باغهای روشنِ...
-
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1398 12:12
ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمیترسی مگر از یار بیزنهار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیدهای شب تا سحر آن نالههای زار من یادت نمیآید که او می کرد روزی گفت گو می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان این بس نباشد خود تو را کآگه شوی از خار من گفتم امانم...
-
سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست-سهیل محمودی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 5 آبانماه سال 1398 18:58
سکوت میکنم و عشق در دلم جاریست که این شگفتترین نوع خویشتن داریست تمام روز اگر بیتفاوتم اما شبم قرین شکنجه، دچار بیداریست رها کن آنچه شنیدی و دیدهای، هر چیز به جز من و تو و عشق من و تو، تکراریست مرا ببخش، بدی کردهام به تو، گاهی کمال عشق جنون است و دیگرآزاریست مرا ببخش اگر لحظههایم آبی نیست ببخش اگر نفَسم...
-
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش_مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 30 شهریورماه سال 1398 21:16
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش بنماند هیچش...
-
محبوب من!-محمد صالح علاء-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 30 شهریورماه سال 1398 21:14
محبوب من! در عبادتم چنان با شما سخن مى گویم که خداوند به گریه مى افتد محبوب من! در آن هنگام که گل هاى سرخ در دشت ها مى رویند و باغ ها لبریز طراوتند و باد با زلف شما به پچ پچ است در آن مساحت اثیرى عشق شما را دوست دارم. دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
-
پریدُخت-حامد عسکری-خوانش رضا پیربادیان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 15:45
بسم المعطّرٌ الحبیب تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده. زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد، همین بیهمدمی و فراق میکُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پریدُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر...
-
پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر !-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 15:42
پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر ! تا که بگویم غم دل بیشتر ... دوستترت دارم از هرچه دوست ، ای تو به من از خود من خویشتر ! دوستتر از آنکه بگویم چقدر ، بیشتر از بیشتر از بیشتر ... داغ تو را از همه داراترم ، درد تو را از همه درویشتر ... هیچ نریزد بجز از نام تو بر رگ من گر بزنی نیشتر ... فوت و فن عشق به شعرم ببخش، تا...
-
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 15:40
به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا از آنِ ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا به خون پروا کن ای دوست کنارِ چشمه ای بودیم در خواب تو با جامی ربودی ماه از آب چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب تنِ بیشه پر از مهتابه امشب پلنگِ کوه ها درخوابه امشب به هر شاخی دلی سامون گرفته دلِ من...
-
دست از طلب ندارم تا کام من برآید-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 15:39
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر کز آتش درونم دود از کفن برآید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام...
-
زنان بسیار دورند -یانیس_ریتسوس_دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 15:37
زنان بسیار دورند ملافههایشان بوی "شب به خیر" میدهد آنان نان را به روی میز میگذارند که حس نکنیم غایبند بعد در مییابیم که آن غفلت ما بود از روی صندلی بر میخیزیم و میگوییم: "تو امروز سخت کار کردی" یا "فراموشش کن، من فانوس را روشن میکنم." وقتی که کبریت میزنیم. پشتش تپهای تلخ و غمناک...
-
گلوگاهت را به من بسپار -منوچهر آتشی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 15:48
گلوگاهت را به من بسپار و دهانت را. میخواهم آواز زلالی بخوانم برای کهورهای دشتستان [در آفتاب میروند فصلها، و علفها گر میگیرند از عطش خویش و شعله بههم هدیه میدهند] گیسوانت را به من بسپار میخواهم آواز تابداری بخوانم که سایه بیفکند بر وطنم که ببارد بر دانهای ــ که مثل دلم ــ در عمق این جهنم سوزان پنهان است [در...
-
چشمهایت-ناظم حکمت-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 15:46
چشمهایت، چشم هایت، چشمهایت چه در زندان چه در مریضخانه به دیدارم بیا چشمهایت، چشمهایت، چشمهایت سرشار از آفتاباند، آنسان که کشتزارانِ آنتالیا در صبحگاهانِ اواخر ماه می. چشمهایت، چشمهایت، چشمهایت در برابرم بارها باریدند خالی شدند چون چشمهایِ درشتِ آن کودکِ شش ماهه اما یک روز هم بیآفتاب نماندند. چشم هایت، چشم...
-
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 15:45
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی در طریق عشقبازی امن و آسایش...
-
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم_حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 15:43
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم با آسمان مفاخره کردیم تا سحر او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید من برق چشم ملتهبات را رقم زدم تا کور سوی اخترکان بشکند همه از نام تو به بام افقها، علم زدم با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب نظم قدیم شام و سحر را به هم...
-
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما-علیرضا قزوه-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1398 15:41
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه محو رؤیت این ماه یعنی نامۀ اعمال ما خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر کاش حَوِّل حالَناییتر شود احوال ما ما به استقبال ماه...
-
بر زمین افتاده پخشیدهست-اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1398 10:31
بر زمین افتاده پخشیدهست، دست و پا گسترده تا هر جا. از کجا؟ [کِی؟ [کس نمیداند. و نمیداند چرا حتا. سالها زین پیش این غمآور وحشتِ منفور را خیّام پرسیدهست؛ وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز هیچ جز بیهوده نشنیدهست. کس نداند کِی فتاده بر زمین این خلطِ گندیده، وز کدامین سینهٔ بیمار. عنکبوتی پیر را ماند، شکم پر زهر...
-
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 13 خردادماه سال 1398 10:31
خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم چندان که در هوای تو از خاک بگسلم دل را قرار نیست، مگر در کنار تو کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم کبر است یا تواضع اگر، باری این منم کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست بیرون کِش از شکنجهی این چاه بابلم بعد از بهارها و خزانها، تو بودهای ای میوهی...
-
تلخ است و گَس، طعمِ ایام، -عبدالحمید ضیایی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 13 خردادماه سال 1398 10:30
تلخ است و گَس، طعمِ ایام، ای مستیِ نابههِنگام ای ماهتابِ دَمِ صبح، ای آفتابِ لبِ بام ای عطرِ لیمو و زیتون، در باغهایِ جلیله! ای مریمِ مَجدَلیّه، وقتِ تماشایِ اعدام از قونیه تا بَنارَس، بوداترین مولوی، تو! در خرقهات جز خدا نیست، ای کفرِ زیبایِ بَسطام! من "شاید" و اتفاقم، تو "باید"ی، تو یقینی...