در انزوای بسترش آرام
_در گور جیب من _
خود را به دست خواب سپرده است
چاقو.
شاید که مرده است
لب تشنه
سر به چاک گریبان ،
و سرد لب؛
چاقو .
□با یاد آنچه رفته و بر جاست
در غرق آب ذهن در هم و مخدوش
چاقو !
□
شاید که مرده است .
یا در عمیق خواب
تصویر خون منعقدی را
بر تیزی برنده ی تیغش
ترسیم می کند
چاقو !
□
چاقو
شاید که فکر می کند
در انزوای بستر مغموم
مرده است .
یا در بطالت عبثی موهوم
دیریست زندگی
او را ز یاد قرن آهن و باروت ،برده است .
افسوس ...
□
چاقو
با خویش در ستیز
می اندیشد :
[ای کاش چنبره می بست
انگشت های کارکشته ی جراحی
بر گرد دسته ام .]
□
شک می رمد ز تیغه ی پولاد
چاقو ،
_درگیر با یقین _
با خویش گوید :آه...،که بی شک
ای قلب های خسته ی بیمار
مجروح.
اینم یقین که در عطش قطره های خون
عمرم
نمی گذشت
افسوس !
□
بس بوسه های سرخ
بر نیش تیغه ام که نمی مرد.
چاقو
شاید که فکر می کند:
_ای کاش
دستان قاتلی
شوری خون داغ قلب زنی را
بر سرد تیغه ی بی رحم می چشاند
آه ...
چاقو!
□
چاقو چه فکر می کند !
_اینجا چه می کنم !
در خلوت غمین بسترم ،این جیب ،تابوت ،هم گور
هم کفن.
□
در گور جیب این تن بیمار
این دل مجروح
مقتولدست خویش
مرده ی بی خون
آه...
□
چاقو
از ژرف جیب من
فریاد می زند :
_دیریست هم نبرد دسته ی خویشم.
با خویش در ستیز
از غیر در گریز.
□
چاقوی من گناه ندارد
او تشنه است
تشنه ی یک جرعه خون شور .
او خلق گشته است
سینه بدرد
و غرق خون شود
آنک سعادت چاقو .
□چاقو.....
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
سلام وقت بخیر،
جناب پیربادیان دیگه آتش نمی کنین کلام و صدای زیبایتان را؟
حتما اپدیت میکنم