همه
لرزش دست و دلم از آن بود
که عشق
پناهی گردد
پروازی نه
گریزگاهی گردد
آی عشق! آی عشق!
چهره آبی ات پیدا نیست
و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون
آی عشق! آی عشق!
چهره سرخ ات پیدا نیست
غبار تیره ی تسکینی
بر حضور وهن
دنج رهایی
بر گریز حضور
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه برگچه بر ارغوان
آی عشق! آی عشق!
رنگ آشنایت
پیدا نیست!
احمد شاملو
از: ابراهیم در آتش
سلام...مثل همیشه زیبا و شنیدنی بود ممنون از شما
ممنون از شما
سلام ؛
شعرهای مرحوم شاملو بسیار زیباست بخصوص همین شعر آی عشق آی عشق
فقط یک ایراد دارد آنهم باید اینگونه میگفت:
آی عشق آی عشق رنگ آبی چهره ات پیدانیست
آی عشق آی عشق رنگ سرخ چهره ات پیدا نیست
آی عشق آی عشق رنگ آشنای چهره ات پیدا نیست
"یس قران را بخاطر بسپار"
سیاوش/Siavash
عالی ولی «مرهم» درست است
ممنون
