بانوی عصر آهنی و می شناسمت
جلاد خوشگل منی و می شناسمت
تاریک ،سر به زیر ، مه آلود، بی خیال
صبح عبوس لندنی و می شناسمت
انگار قند توی دلم آب می کنند
وقتی که زنگ می زنی و می شناسمت
می دانم از شکنجه من شاد می شوی
آخر زنی ، زنی ، زنی و می شناسمت
یک روز صبح بی که خداحافظی کنی
دل را یواش می کنی و می شناسمت
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
میشناسمتــــــــ
ـــــــ...
دل را یواش می کنی و می شناسمت...
مثل همیشه کلمه برای توصیف ندارم
ممنون رضا
ممنونم الی جان
این مطلب رو هم خیلی دوست دارم و خیلی زیباست
سلام
لطفا اسم شاعرم بنوسید
یاسر اکبری