با همه ی بی سر و سامانی ام
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه طوفانی ام
دل خوش گرمای کسی نیستم
آمده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سال ها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانی ام
خوب ترین حادثه می دانمت
خوب ترین حادثه می دانی ام ؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانی ام
حرف بزن، حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها ... به کجا می کشی ام خوب من ؟
ها ... نکشانی به پشمانی ام ...!!!
دلخوش گرمای کسی نیستم ....
دلخوشیم اینجاست
اینه که بیا اینجا
وبلاگ مسیحا.....
من به یه صدا دلخوشم.....
مسیحا.....حرف بزن.....شعربخون....آرروم بخون....غمگین.بخون...مثل همیشه
قحطی حرف است و سخن سالهاست

قفل زمان را بشکن سال هاست
پر شدم از درد شدن سال هاست
ظرفیت سینه ی من سال هاست
حرف بزن حرف بزن سال هاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام.....
ممنون رضا
سلام
وبلاگ زیبایی دارید
متشکر
ولی .............
این شعر بهمنی کامل نیست
با سپاس می شه لطفآ دکلمه کاملشو بزارین
سلام ممنون
من کاملشو ندارم
سلام
سپاس از پاسخ تون
من شعر رو کامل تو وبلاگم که آدرسشو واستون گذاشتم دارم
میتونین از اونجا بردارینش
باز هم سپاس
مرسی
چه ارامشی
چه غمی
بسیار عالی
موفق باشین
زنده باشید
زیبا بود ممنون
کامل نیست
سلام
این شعر زیبا همیشه بیدار کنندهء ی حس شیرین خفته است ... سپاسگزارم
سلام دوستان
این آهنگ رو غیرازمرحوم ناصرعبداللهی یکی دیگه هم خونده بودن. کسی میدونه ؟اسم خواننده رو بگه ممنون