بیآنکه دیده بیند،
در باغ
احساس میتوان کرد
در طرح ِ پیچپیچ ِ مخالفسرای باد
یاءس ِ موقرانهی برگی که
بیشتاب
بر خاک مینشیند.
□
بر شیشههای پنجره
آشوب ِ شبنم است.
ره بر نگاه نیست
تا با درون درآیی و در خویش بنگری.
با آفتاب و آتش
دیگر
گرمی و نور نیست،
تا هیمهخاک ِ سرد بکاوی
در
رویای اخگری.
□
این
فصل ِ دیگریست
که سرمایش
از درون
درک ِ صریح ِ زیبایی را
پیچیده میکند.
یادش به خیر پاییز
با آن
توفان ِ رنگ و رنگ
که برپا
در دیده میکند!
□
هم برقرار ِ منقل ِ اَرزیز ِ آفتاب،
خاموش نیست کوره
چو دیسال:
خاموش
خود
منام!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده است و نمیسوزد
امسال
در سینه
در تنام
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
غروب اول آبان قشنگ خواهد بود.....

و دی.....
چیزی فسرده است و نمیسوزد
امسال
در سینه
در تنام.....
ممنون رضا.....
مطلب ازچه قراره مسیحا؟؟؟؟؟
میترسم از این دکلمه
چقدغمش سنگینه.....
مرسی که انقدر دل میدی به شعر