در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند
نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند
دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
شعر قشنگیه مسیحا
دوستش دارم
ممنون که واسه دکلمه انتخابش کردی
درود بر شما، واقعا زیباست. مثل همیشه
سلام و احترام
واقعاااا لذت بردم از دکلمتون....
به به.....
استاد بزرگوارم وبلاگ من درباره فروغه اگه قابل دونستین یه سر بهم بزنید و بهم خبر بدین
موفق باشید
زنده باشی
سلام موجود خوش صدا...

کردم....
شعر در این سرای بی کسی رو دوبار دکلمه کردید...
فقط
بیشتر شعرارو چند دفعه دکلمه میکنم که شاید بهتر بشه
موجود خوش صدا تعبیر جالبی بود
کرد سنندج هستی یا کرمانشاه
فک کنم اینجا حال و هوای خودتون شبیه این واژ هها بوده
درسته عایا
احتمالا
شعرشو دوست دارم
کورد کوردستان...
هردوش که عالی بودن...
عسل تغییر نمیکنه که
من یکی دوجای این شعر رو که بنظرم کمی ثغیل میومد عوض کردم نظرتونو لطفا بگید:
"نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند"
رو تبدیل کردم به:
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم ار ببر
سزاست، بر درخت پر، کسی تبر نمیزند
شاعر شعر جناب ابتهاج هستن
ممنون از شما دوست عزیز
بسیار زیبا و عالی سروده شده