----------------------------------
سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا
با وجود تو
شکوهی دیگر رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
----------------------------------------------
گاه می اندیشم
خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر ِ مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را ،
ــ بی قید ــ
و تکان دادن ِ دستت که ،
ــ مهم نیست زیاد ــ
و تکان دادن ِ سر را که ،
ــ عجیب ! عاقبت مُرد ؟
ــ افسوس !
کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد
جنگل ِ جان ِ مرا
آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد ؟ »
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
درود برتو رضا ی گرامی ،
نوروز فرخنده وهمایون واقعا غوغا کردی سپاسگزارم
سلام!
وبت جالبه!
در آرشیو لینکهایم لینکت کردم.
موفق باشی!
بسیار بسیاااااااااااااااار عالیییییییییییییی............
من عاشق این شعر حمید مصدق هستم:
گاه می اندیشم
خبر ِ مرگ ِ مرا با تو چه کس می گوید ؟
آن زمان که خبر ِ مرگ مرا
از کسی می شنوی ، روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را ،
ــ بی قید ــ
و تکان دادن ِ دستت که ،
ــ مهم نیست زیاد ــ
و تکان دادن ِ سر را که ،
ــ عجیب ! عاقبت مُرد ؟
ــ افسوس !
کاشکی می دیدم !
من به خود می گویم :
« چه کسی باور کرد
جنگل ِ جان ِ مرا
آتش ِ عشق ِ تو خاکستر کرد ؟ »
کاش اینو هم می نوشتین.....
مرسیییییی............