ای کاش از آنهمه سایه و سکوت،
تنها زمزمه ی لبریز چشمه ای بودم
همسوی باور چراغی، برایوان شب زلال،
یا زایری خسته در خنکای فروردین،
با خیزاب و خلنگزار خاموشش
که از خواب شبنم و شهود آمده بود.
ای کاش از آنهمه آسمان، تنها کبوتری بودم،
خانه زاد خاطره ای پنهان
که از هجرانی جفت خویش می گریست.
ای کاش از آنهمه شکفتن، تنها پروانه پریشانی بودم
با رنگین کمان پروازش، در باغ بوسه و باران
و ای کاش از اینهمه مردن، تنها هلال آینه ای بودم
در قوس شبی شولا دریده از دریاکه ماه را به میهمانی خسوف می طلبید.
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
بسیار زیبا...، مرسی:گل
چرا نظرام ارسال نمیشه
شده
سلام جناب پیربادیان من هم علاقه ی زیادی به دکلمه دارم وگهگاهی دکلمه می کنم موفق باشید.
ممنونم
