با تو شب ارغوانی می گذرد
و ماه
در عسل .
باران در چشم های توست
و سبزه ، در باران سبز تر است .
می آیی
می آیی
و در برابر تو سرو کوتاه می آید .
می آیی
با دامنی برنگ چرم بلغاری
وبا دست هایی لبریز از بنفشه و یاس بنفش
تمدن از دست آغاز شد
و سخاوت از دست های تو .
در عشق
دست های مرا
تا که تو از پشت بسته ای
از من مخواه عشق .
از من مخواه عشق
در دست های بسته سخاوت نیست.
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
از همه ی صداها، نجوای تو را دوست داشتم...
در گذشته ای دور،
از پشت خط تلفن که صدایت خش داشت،
...
چه شد که نجوای صدایت در رگِ اتاق تمام شد!؟
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش.
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب.
واقعا هم اونچه به صدا فرصت حیات میده رگ اتاق شنونده س رگ تنهاییه مخاطب ،مخاطبی که دیوار نباشه