بر باغ ما ببار
بر باغ ما که خنده ی خاکستر است و خون
باغ درخت مردان
این باغ باژگون.
ما در میان زخم و شب و شعله زیستیم
در تور تشنگی و تباهی
با نظم واژه های پریشان گریستیم.
در عصر زمهریری ظلمت
عصری که شاخ نسترن، آنجا،
گر بی اجازه برشکفد، طرح توطئه ست.
عصر دروغ های مقدس
عصری که مرغ صاعقه را نیز
داروغه و دروغ درایان
می خواهند
در قاب و در قفس.
بر باغ ما ببار!بر داغ ما ببار
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
جهانهای موازی !
ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری !
بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری
چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد
تو که لبهایی از انگور، لبالب داری !
چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا
بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری
پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم
بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری
چشم های تو جهانی ست که بی پایان است
تورِ دیدار ازاین منظره، هر شب داری!
چهره ات در اثَرِ شرم چه گلگون شده است
نکند ای بُتِ سودازده ام، تب داری...؟!
#یدالله_گودرزی