تا چشم کار میکند
تو را نمیبینم...
از نشانهایی که دادهاند
باید همین دور و برها باشی
زیر همین گوشه از آسمان
که میتواند فیروزهای باشد
جایی در رنگهای خلوت این شهر
در عطر سنگین همین ماه
که شب بوها را گیج کرده است...
پشت یکی از همین پنجرهها
که مرا در خیابانهای دربهدر این شهر
تکثیر میکند!
تا به اینجا تمام نشانیها
درست از آب درآمده است.
اما چرا تا چشم کار می کندتو را نمی بینم؟!
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان