آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربیـن آن جماعت مغـرور شب پرست
یک تکــــه آفتاب؟ نــه! یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
این بیت مطلع غزلــی عاشقانه نیست
این چندمین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من های هــای های
الله اکبر و... َانَا فی کُلِّ واد ِ ... مست
سُبحـــانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا له
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
(یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم
او فکر می کنیم در این پرده مانده است)
..................................................
ســـارا سلام!... اشهــــد ان لا ا لــــه ... تــو
با چشمهای سرمه ای... ان لا ا له ...مست
دل می بری که...حیّ علی ... های های های
" هر جا کــــه هست پرتــو روی حبیب هست"
بالا بلند! عقــــد تــــــو را با لبـــــــــان من
آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست؟
باران جل جل شب خـــــــــرداد تــــــوی پـــارک
مهرت همان شب.. اشهد ان...دردلم نشست
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتــری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سُبحانَ مَن یُمیت ُ و یُحیــــــــی و لا ا لـه
ا لّا هُو ا لــَّــذی ا خَذ ا لعهْــــدَ فی ا لَسْت
سبحان ربِّ هر چــــه دلـــــم را ز من بریــــد
سبحان ربِّ هر چه دلم را ز من گســــست
سُبحان ربــــی ا لـْـ ... من و سارا .. بحمــــــده
سُبحان ربی ا لــْ ... من و سارا دلش شکست
سُبحان ربی ا لـْـ ... من و سارا به هم رسیــ...
سُبحانَ تا به کـی من و او دست روی دست؟
زخمـــــم دوباره وا شد و ایــــــاکَ نستعین
تا اهدنا ا لصـْ ... سرای تو راهی نمانده است
(یک پرده باز بیـــن من و او کشیده اند
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است)
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
عشق من آن شبح تار شبانگاه، تویی
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
با من نشسته ای فقط از عشق دم بزن...
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
مثل حس ناتمام بیت پایانی قشنگی
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
من هستم و دوباره دلی بی قرار تو
این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو
منظومه ی بلند غزل های ناز من!
خورشید هم ستاره شود در مدار تو
زیبا ترین تغزل بارانی منی
می بالد عاشقانه غزل در بهار تو
عطری نجیب می وزد از واژه های من
هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو
بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمهات
باشد که بی بهانه شود در کنار تو
جایی که عشق نیز دچار تو می شود
از من عجیب نیست شوم بی قرار تو
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت
انگار از عاشق شدن ترسید! برگشت
خوشبختی ام این بار می آمد بماند
یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت
مانند گنجشکی که از آدم بترسد
تا از کنارم دانه ای را چید ، برگشت
آن روز عزرائیل می آمد سراغم
دست تو را برگردنم تا دید برگشت!
اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد
با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت
بعد از تو شادی بازهم آمد به خانه
اما نبودی، از همین رنجید ، برگشت
مثل فقیر خسته و درمانده ای که
از لطف صاحب خانه ناامید برگشت
بعد از تو دیگر دشمنانم شاد بودند
اما غم من تازه از تبعید برگشت
بعد از تو هردفعه دلم هرجا که پر زد
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان