اگه شعرش قابل بود دکلمه اش رو قبول زحمت کنید وگرنه هم ، که هیچ!
منتظر تمام دکلمه های زیباتون هستم!!!
غزلی که سروده ام:
من محو تماشایت،بودم که تو می رفتی
لبریز تمنایت، بودم که تو می ر فتی
خاموش نمی گردد این آتش احساسم
من تشنه ی لبهایت،بودم که تو می رفتی
قلبم پی پاسخ ها،ذهنم پر پرسش ها
درگیر چراهایت،بودم که تو می رفتی
درچشم تو میخوانم امروز که بی تابی
دلواپس فردایت،بودم که تو می رفتی
ابریست دلم بی تو،حال عبثی دارم
غم غرقه ی غم هایت،بودم که تومی رفتی
در خواب مگر بینم دستان تو در دستم!
در حسرت رؤیایت،بودم که تو می رفتی
از عشق مراگفتی،از وصل و جدایی ها
در حل معمایت،بودم که تو می رفتی
خواهان توام جانا! باهرچه که پیش آید
دلگرم تماشایت،بودم که تو می رفتی
این است تمنایم،همواره کنارم باش
سرگرم ِ تمنایت ،بودم که تو می رفتی!
سلام جناب پیربادیان گرامی!!!
شاید خودتون باور نکنین اما برای ساعتها و روزهای مدیدی برای من لحظات خوش و دلخواهی رو آفریدید
سپاسگزارم از صدای دلنشین و حسن انتخابهاتون از اشعار بی نظیر!!!
ببخشید میشه بپرسم که اگه اشعار و سروده هام رو که از نظر شما تایید بشه رو ارسال کنم و در صورت امکان دکلمه کنید؟؟؟
آیا امکانش هست؟؟؟؟
همیشه سر میزم!!
این هم یه ترانه است که خودم سرودم:
چقدر سرد و بی روح و پُر حسرتم
تموم ِ شبو تُو غمت پر زدم
چقدر گریه کردم، که با من بمون
منو می کُشه این غمِ نیمه جون
تو رفتی و تنها نفس می کشم
تُو هر فاصله، درد همراهمه
عجیبه با یک خاطره زنده ام!
تا رفتی ، فقط مرگ همسایمه
کنارت زمستون، بهاره برام
تموم میشه با بودنت غصّه هام
بیا دستای سردمو گرم کن
بذار وا بِشن این غمِ رو لبام
بیا گرم کن قلبِ یخ کردمو
بیا و بسوزون غمو دردمو
هنوز زنده ام تُو هوای غمم
ببین عاقبت شب شدش همدمم
نفس رُو نفس،کوه شد پیش رُوم
می ترسم تُو این غم نیارم دَوُوم
توبرگرد، من می رم اینبار هم
بیا تا که قلبم نکرده تمـــــوم
عجب بی تو سخت میگذره لحظه هام
بیا تا نکُــشتن منو گریه هام
همیشه ،غروب و توو بُغض واشک
اینه قصّه ی آخره هفته هام
تنم خشک و پاییزیو زرد شد
همه فصلای عمرِ من سرد شد
به خیلی چیزا فکر می کرد دلم
اونی که بِهِش فکر نمی کرد شد
ممنونم
بله همین جا بفرستید
زنده باشید
سلام دوست عزیز و گرامی!!
متشکرم از لطف شما!!
جسارت بنده رو بخاطر درخواست شاید نابجام ببخشید!
اگه شعرش قابل بود دکلمه اش رو قبول زحمت کنید وگرنه هم ، که هیچ!
منتظر تمام دکلمه های زیباتون هستم!!!
غزلی که سروده ام:
من محو تماشایت،بودم که تو می رفتی
لبریز تمنایت، بودم که تو می ر فتی
خاموش نمی گردد این آتش احساسم
من تشنه ی لبهایت،بودم که تو می رفتی
قلبم پی پاسخ ها،ذهنم پر پرسش ها
درگیر چراهایت،بودم که تو می رفتی
درچشم تو میخوانم امروز که بی تابی
دلواپس فردایت،بودم که تو می رفتی
ابریست دلم بی تو،حال عبثی دارم
غم غرقه ی غم هایت،بودم که تومی رفتی
در خواب مگر بینم دستان تو در دستم!
در حسرت رؤیایت،بودم که تو می رفتی
از عشق مراگفتی،از وصل و جدایی ها
در حل معمایت،بودم که تو می رفتی
خواهان توام جانا! باهرچه که پیش آید
دلگرم تماشایت،بودم که تو می رفتی
این است تمنایم،همواره کنارم باش
سرگرم ِ تمنایت ،بودم که تو می رفتی!
زنده باشی
عالی است جناب پیربادیان. آرامش دلنشینی ساخته اید. روزی اگر فرصتی پیش آمد تک تک پدیده هایی را که خلق کرده اید دوباره خواهم خواند.
زنده باشی