چون است حال بستان ای باد نوبهاری
کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن
مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری
یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری
گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت
تو در میان گلها چون گل میان خاری
ور قید میگشایی وحشی نمیگریزد
دربند خوبرویان خوشتر که رستگاری
زاول وفا نمودی چندان که دل ربودی
چون مهر سخت کردم سست آمدی به یاری
عمری دگر بباید بعد از فراق ما را
کاین عمر صرف کردیم اندر امیدواری
هر درد را که بینی درمان و چارهای هستدرمان درد سعدی با دوست سازگاری
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان