-
چرا به یاد نمیآورم!؟-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 14:58
چرا به یاد نمیآورم!؟ هنوز تَنگِ غروب دریا بود، که فانوس کومهی مرا تو روشن کردی. پیالهی باژگون ستاره در مصیبت شامگاه هم از آن تفأل تاریک شکست، ورنه من این همه تردیدِ رفتنم نبود. چرا به یاد نمیآورم؟ پیراهنم از خواب میخک و تبسم سایه، غلغلْ نیلوفر از هجوم هماغوشی، و دهانم پُر از بوی واژه بود. بوتهی گل سرخی بر شانهی...
-
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست -سهراب -دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 15:01
گوش کن. جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را. چشم تو زینت تاریکی نیست. پلکها را بتکان. کفش به پا کن و بیا. وبیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد. و زمان روی کلوخی بنشیند با تو. و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعهء اواز به خود جذب کند. پارسایی است در انجا که تو را خواهد گفت: بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از...
-
چه خلوت خوشی دارد این گوشه - صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 7 اردیبهشتماه سال 1392 17:46
چه خلوت خوشی دارد این گوشه ی قشنگ.. باد از عطر علف بی هوش هوا از عیش اسمان ابی و ذهن روشن هیزم که گرم گرم از خیال جنگل افرا و صنوبر است جه بوی خوشی می اید از حواشی این پونه زار باید ان جا ان دور دست کمی مانده به رود باران باشد یک جاده ی خیس نقره بوش ان جا بیچیده ی نم و نی پر از نقش پای پرنده و اهوست ان جا بادهای از...
-
مرا تو بی سببی نیستی-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 17:54
مرا تو بی سببی نیستی . به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد . خوشا نظر بازیا که تو آغاز میکنی ! پس پشت مردمکانت فریاد کدام زندانی ست که آزادی را به لبان برآماسیده گل سرخی پرتاب میکند؟ ورنه این ستاره بازی حاشا چیزی بدهکار آفتاب نیست . نگاه...
-
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است- بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 29 فروردینماه سال 1392 13:03
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است اکسیر من نه این که مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است تا این غرل شبیه غزل های من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی ترا کنار خود احساس می کنم اما چقدر دل خوشی خواب...
-
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو-مولوی-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 26 فروردینماه سال 1392 13:29
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور ازین بیخبری رنج مبر هیچ مگو دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ...
-
صدا کن مرا صدای تو خوب است-سهراب سپهری-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 19 فروردینماه سال 1392 13:57
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار...
-
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1392 12:48
در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم. آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده روشنی و شراب را آسمان بلند و کمان گشاده ی پل پرنده ها و قوس و قزح را به من بده و راه آخرین را در پرده ای که می زنی مکرر کن. در فراسوی مرزهای تن ام تو را دوست می دارم. در آن دور دست بعید که رسالت اندامها پایان میپذیرد. و شعله و شور تپش ها و...
-
ارغوان-سایه-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 12 فروردینماه سال 1392 13:27
ارغوان شاخه ی هم خون جدا مانده ی من آسمان تو چه رنگ ست امروز ؟ آفتابی ست هوا ٬ یا گرفته ست هنوز ؟ من درین گوشه که از دنیا بیرون ست ٬ آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه میبینم دیوار است آه این سخت سیاه آنچنان نزدیک ست که چو بر می کشم از سینه نفس نفسم را بر می گرداند ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می...
-
مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 3 فروردینماه سال 1392 11:59
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت پس از چندین شکیبایی شبی یارب توان دیدن که شمع دیده افروزیم در محراب ابرویت سواد لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم که جان را نسخه ای باشد ز لوح خال هندویت تو گر خواهی که جاویدان جهان یکسر بیارایی صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت و گر رسم فنا خواهی...
-
در میان من و تو فاصله هاست-حمید مصدق-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 2 فروردینماه سال 1392 10:49
وای، باران؛ باران؛ شیشه پنجره را باران شست . از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟ آسمان سربی رنگ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ . می پرد مرغ نگاهم تا دور، وای، باران، باران، پر مرغان نگاهم را شست . ---------------------------------- در میان من و تو فاصله هاست گاه می اندیشم ، - می توانی تو به لبخندی این فاصله را...
-
پاییزی ام بهار چه دارد برای من ؟-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 00:43
پاییزی ام بهار چه دارد برای من ؟ عید تو را چه رابطه ای با عزای من؟ با صد بهار نیز گلی وا نمی شود در ساقه های بی ثمر دست های من آری بهار خود نه که نام بهار نیز دیگر نمی زند در ویرانسرای من جز رنج خستگی و شکنج شکستگی چیزی نبود ماحصل و ماجرای من ¤¤¤ ای سنگ روزگار ! شکستی مرا ولی انصاف را نبود شکستن سزای من شنیدن دکلمه با...
-
تو را بانو نامیدهام-پابلو نرودا-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 00:41
تو را بانو نامیدهام بسیارند از تو بلندتر، بلندتر. بسیارند از تو زلالتر، زلالتر. بسیارند از تو زیباتر، زیباتر. اما بانو تویی. از خیابان که میگذری نگاه کسی را به دنبال نمیکشانی. کسی تاج بلورینت را نمیبیند، کسی بر فرشِ سرخِ زرینِ زیر پایت نگاهی نمیافکند. و زمانی که پدیدار میشوی تمامی رودخانهها به نغمه درمیآیند...
-
عشق را ای کاش زبان سخن بود...-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 01:58
آنکه میگوید دوستت میدارم خنیاگر غمگینیست که آوازش را از دست داده است ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار کاکلی شاد در چشمان توست هزار قناری خاموش در گلوی من عشق را ای کاش زبان سخن بود آن که میگوید دوستت میدارم دلِ اندوهگین شبیست که مهتابش را میجوید ای کاش عشق را زبان سخن بود هزار آفتاب خندان در خَرامِ توست هزار...
-
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت -رویا باقری-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 22 اسفندماه سال 1391 14:45
مثل نسیمی لای مو پیچید ، برگشت انگار از عاشق شدن ترسید! برگشت خوشبختی ام این بار می آمد بماند یکدفعه از هم زندگی پاشید ، برگشت مانند گنجشکی که از آدم بترسد تا از کنارم دانه ای را چید ، برگشت آن روز عزرائیل می آمد سراغم دست تو را برگردنم تا دید برگشت! اوهم فریب قاب عکسی کهنه را خورد با شک می آمد گرچه بی تردید برگشت بعد...
-
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد-فاضل نظری-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 23:24
به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد لب تو میوه ی ممنوع ولی لب هایم هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچ کس، هیچ کس اینجا به تو مانند نشد هر کسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم...
-
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 23:22
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم حتی اگر به دیده رویا ببینیم من صورتم که به صورت شعرم شبیه نیست بر این گمان مباش که زیبا ببینم شاعر شنیدنی ست ولی میل توست آماده ای که بشنوی ام یا ببینیم این واژه ها صراحت تنهایی من اند با این همه مخواه که تنها ببینیم مبهوت می شوی اگر از روزن ات شبی بی خویش در سماع غزل ها ببینیم یک قطره ام...
-
خانه ام وقتی که می آیی -احمد رضا نصیری-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 14:29
خانه ام وقتی که می آیی تمامش مال تو هرچه دارم غیر تنهایی تمامش مال تو صد دوبیتی، صدغزل دارم ، حتی یک بغل شعرهای خوب نیمایی تمامش مال تو ضرب آهنگ غزلهایم صدای پای توست این صدای پای رویایی تمامش مال تو بــی کران سبز اقیانــــــوس آرام دلـــــم ای پـری خوب دریایی تمامش مال تو عشق من عشق زمینی نیست باور کن عزیز عشقم این...
-
غم نان اگر بگذارد-شاملو-دکلمه-رضا پیربادیان
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 12:41
از دستهای گرم تو کودکان توأمان آغوش خویش سخنها می توان گفت غم نان اگر بگذارد * * * نغمه در نغمه در افکنده ای مسیح مادر ای خورشید از مهربانی بی دریغ جانت با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد غم نان اگر بگذارد * * * رنگها در رنگها دویده از رنگین کمان بهاری تو که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است نقشها می...
-
برای چه زیباست شب-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 11 اسفندماه سال 1391 12:39
اگر که بیهوده زیباست شب برای چه زیباست شب برای که زیباست؟ شب و رود بی انحنای ستارگان که سردمی گذرد و سوگواران دراز گیسو بر دو جانب رود یادآورد کدام خاطره را با قصیده ی نفس گیر غوکان تعزیتی می کنند به هنگامی که هر سپیده به صدای هم آواز دوازده گلوله سوراخ میشود؟ اگر که بیهوده زیباست شب برای که زیباست شب برای چه...
-
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 20:45
ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسهام بار عشق و مفلسی صعب است میباید کشید قحط جود است آبروی خود نمیباید فروخت باده و گل از بهای خرقه میباید خرید گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش من همیکردم دعا و صبح صادق میدمید با لبی و صد هزاران خنده آمد گل...
-
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 27 بهمنماه سال 1391 20:19
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پائیز نسپرده ایم چون گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ما دیده ایم اگر خون دل بود ما خورده ایم اگر دل دلیل است آورده ایم اگر داغ شرط است،ما برده ایم اگر دشنه ی دشمنان،گردنیم اگر خنجر دوستان،گرده ایم گواهی بخواهید اینک گواه همین زخمهای که نشمرده ایم! دلی...
-
گریه هم این بار آرامم نکرد-نجمه زارع-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 23 بهمنماه سال 1391 14:36
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ قبل گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد بیتو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد دردِ دل با سایهی دیوار آرامم نکرد خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس...
-
هیچوقت تـــــو را تــــرک نمیکنم-عباس معروفی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 20 بهمنماه سال 1391 17:36
هیچ وقت تو را ترک نمی کنم حتی اگر توی این دنیا نباشم بانوی من هر وقت به دوست داشتن فکر می کنم ابدیت و تمامی شب ها با نام تو بر سینه ام سنجاق می شود می دانی؟ می دانی از وقتی دل بسته ات شده ام همه جا بوی پرتقال و بهشت می دهد؟ هر چه می کنم چهار خط برای تو بنویسم می بینم واژه ها خاک بر سر شده اند هر چه می...
-
زمستان است -اخوان ثالث-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 16 بهمنماه سال 1391 17:10
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت . نفس کاین...
-
من درد مشترکم مرا فریاد کن-شاملو-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 8 بهمنماه سال 1391 14:21
اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشقم بود قصه نیستم که بگویی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی........... من درد مشترکم مرا فریاد کن. درخت با جنگل سخن می گوید علف با صحرا ستاره باکهکشان و من با تو سخن می گویم نامت را به من بگو دستت را به من بده...
-
پیاده امده بودم پیاده خواهم رفت- کاظم کاظمی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 7 بهمنماه سال 1391 13:34
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهدشد و سفرهای که تهی بود، بسته خواهدشد و در حوالی شبهای عید، همسایه! صدای گریه نخواهی شنید، همسایه! همان غریبه که قلک نداشت، خواهد رفت و کودکی که عروسک نداشت، خواهد رفت منم تمام افق را به رنج گردیده، منم که هر که...
-
بودن یا نبودن -شکسپیر-ترجمه به آذین-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 3 بهمنماه سال 1391 13:43
بودن یا نبودن، حرف در همین است آیا بزرگواری آدمی بیشتر در آن است که زخم فلاخن و تیر بخت ستمپیشه را تاب آورد، یا آن که در برابر دریائی فتنه و آشوب سلاح بر گیرد و با ایستادگی خویش بدان همه پایان دهد؟ مردن، خفتن؛ نهبیش؛ و پنداری که ما با خواب به دردهای قلب و هزاران آسیب طبیعی که نصیب تن آدمی است پایان میدهیم؛ چنین...
-
نامه احمد شاملو به آیدا-رضا پیربادیان
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 13:14
آیدا نازنین خوب خودم. ساعت چهار یا چهارونیم است.هواداردشیری رنگ می شود. خوابم گرفته است اما به علت گرفتاریهای فوق العاده ای که دارم نمی توانم بخوابم. باید کارکنم. کاری که متاسفانه برای خوشبختی من و تو نیست.برای رسالت خودم هم نیست.برای انجام وظیفه هم نیست: برای هیچ چیز نیست. برای تمام کردن احمد توست .برای آن است...
-
ده سال بعد از حالِ این روزام -حسین غیاثی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 26 دیماه سال 1391 15:32
ده سال بعد از حالِ این روزام با کافه های بی تو در گیرم گفتم جهانِ بی تو ینی مرگ ده ساله رفتی و نمیمرم ده سال بعد از حال این روزام تو ، توو آغوشه یکی خوابی من گفتم و دکتر موافق نیست! تو بهتر از قرصای اعصابی ده سال بعد از حال این روزام من چهل سالم میشه و تنهام با حوصله قرمز سفید آبی رنگین کمون میسازم از قرصام میترسم از...