بپذیرم که محال است و باید باشد
خدایا عاشقی کن تا ...بفهمی از چه مینالم
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
شعر اما می کند رسوا مرا، خب بیشتر
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
به ﮐﺠﺎ ﭘﺮ ﺑﺰﻧﻢ ؟ ! ﻣﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﻬﺮ ﺁﻭﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ !
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﻕ ﻗﻔﺲ ﺍﺕ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ، ﺩﺭ ﺑﮕﺸﺎ
ﻭﻋﺪﻩ ﯼ ﺩﺍﻧﻪ ﻣﺪﻩ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺳﺮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺮﻧﺠﺪ، ﭼﻪ ﮐﻨﻢ ؟ !
ﺯﻫﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﻦ ﻫﻤﺴﻔﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺷﻤﻊ ﺍﻡ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﯿﺴﺖ
ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺪﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻭﺭﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻣﺎﻫﯽ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﻮﭼﮏ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﭘﺮ ﺗَـﺮﮎ ﺍﺳﺖ
ﺁﺏ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﮓ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺑﺒﺮﻡ، ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺗﺮﺳﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺷﻤﺎ ﺳﯿﻞ ﺷﻮﺩ،
ﺍﺷﮑﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﻢ
ﻫﺮ ﭼﻪ ﭘﻞ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﯾﺨﺘﻪ ﺍﺳﺖ
شاعر و کسی میشناسه تو کامنت بگه لطفا
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
دریا شده است خواهر و من هم برادرش
شاعرتر از همیشه نشستم برابرش
خواهر سلام! با غزلی نیمه آمدم
تا با شما قشنگ شود نیم دیگرش
میخواهم اعتراف کنم هر غزل که ما
با هم سروده ایم جهان کرده از برش
خواهر! زمان، زمان برادرکشیست باز
شاید به گوش ها نرسد بیت آخرش
با خود ببر مرا که نپوسد در این سکون
شعری که دوست داشتی از خود رهاترش
دریا سکوت کرده و من حرف میزنم
حس میکنم که راه نبردم به باورش
دریا! منم! هم او که به تعداد موج هایت
با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش
هم او که دل زده است به اعماق و کوسه ها
خون می خورند از رگ در خون شناورش
خواهر! برادر تو کم از ماهیان که نیست
خرچنگ ها مخواه بریسند پیکرش
دریا سکوت کرده و من بغض کرده ام
بغض برادرانه ای از قهر خواهرش
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم : تو را دوست دارم
نه خطی! نه خالی! نه خواب و خیالی
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم تو را دوست دارم
نرو از پیش ِ من هرگز، نکن این کار را با من
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
من دختر شیرین سخن دوره ی قاجار
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
آنجا که نباشد کسی از ایل و تبارم
می یابمت آری به دلم فال تو افتاد
هرچند کمی زود و؛ کمی دیر؛ بهارم