-
آنگاه که میمیرم-غادة السمان-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 مردادماه سال 1396 11:49
آنگاه که میمیرم این حروف، مرا به سوی تو خواهند آورد بیآنکه به راستی چیزی عوض شود ای عشق بزرگ من! آنگاه که میمیرم درون این ورق را خوب جستوجو کن به غرفهٔ کلماتم برو تا مرا در میان سطرها بیابی که چونان جغد دهشت خاموش در پروازم... و آنگاه که اندوهگین شدی و گوشهٔ نوشتهام را آتش زدی در کنارت حاضر میشوم همچنان که جنها...
-
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 9 مردادماه سال 1396 11:47
ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش از بس که دست میگزم و آه میکشم آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد بگذر ز عهد سست و...
-
خرقه رهن خانهٔ خمار دارد پیر ما-خواجوی کرمانی-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 7 مردادماه سال 1396 12:06
خرقه رهن خانهٔ خمار دارد پیر ما ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ما گر شدیم از باده بدنام جهان تدبیر چیست همچنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما سرو را باشد سماع از نالهٔ دلسوز مرغ مرغ را باشد صداع از نالهٔ شبگیر ما داوری پیش که شاید برد اگر بی موجبی خون درویشان بی طاقت بریزد میر ما هم مگر لطف تو گردد عذر خواه بندگان ورنه...
-
نامه به مادر-سرگی یسنین-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 7 مردادماه سال 1396 12:02
زندهای مادر زندهای هنوز؟ سلام بانوی پیرسال سلام! من نیز زندهام. ای کاش جاری باشند هماره بر کلبهی کوچکت پَرتـُوانِ ناگفتنیِ آن غروب. برایم نوشتهاند چه بسیار زیر همان بارانیِ کهنهات بر سرِ راه ایستادهای چشمانتظارِ من. برایم نوشتهاند چونان همیشه در شبهای تاریک تنها یک تصویر پیش رویت هویدا میشود: انگار به نزاعی...
-
در آخرین نامهات از من پرسیده بودی-شیرکو بیکس-دکلمه رضا پیربادیان
شنبه 7 مردادماه سال 1396 12:00
در آخرین نامهات از من پرسیده بودی که چه سان تو را دوست دارم؟ عزیزکم، همچون بهار که آسمان کبود را دوست دارد. همچون پروانهای در دل کویر یا زنبوری کوچک در عمق جنگل که به گل سرخی دل داده است و به آن شهد شیریناش. آری، من اینگونه تو را دوست دارم. همچون برفی بر بلندای کوه یا چشمهای روان در دل جنگل که تراوش ماهتاب را...
-
حالم خوب است-سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 16:25
حالم خوب است هنوز خواب می بینم ابری می آید و مرا تا سر آغاز روییدن بدرقه می کند تابستان که بیاید نمی دانم چند ساله می شوم اما صدای غریبی مرتب می خوانَدم تو کی خواهی مرد !؟ به کوری چشم کلاغ ؛ عقابها هرگز نمی میرند مهم نیست تو که آن بید لب حوض را به خاطر داری همین امروز غروب برایش دو شعر از نیما خواندم او هم خم شد بر آب...
-
شبها که میگیرد دلم-شاعر ناشناس-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 16:24
شبها که میگیرد دلم ،یاد تو را تن میکنم تنها به یاد بودنت ،احساس بودن میکنم خود را بغل میگیرمو ، از بین این دیوار ها تنها به شوق یاد تو ،سودای رفتن میکنم وقتی که جای خالیت ،خود را نمایان میکند من در هجوم اشکها ،احساس مردن میکنم کم دارد آغوش تورا ،این دستهای خسته ام دور از هم آغوشی تو ،حس بریدن میکنم این فکرهای لعنتی...
-
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 16:20
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه رندان بلاکش...
-
یک شعر، یک بهانه ی بهتر به جای چای-سید حبیب نظاری-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 16:18
یک شعر، یک بهانه ی بهتر به جای چای یک استکان خیال مصور به جای چای آرامش صدای تو وقتی که می برد ما را به خلسه های مکرر به جای چای دیگر چه جای واهمه! در این سکوت محض فنجانی از ترانه بیاور به جای چای در ذهن استکان تهی از کمانچه ام حتماً بریز یک نت دیگر به جای چای لب تر نکن به تلخی این قهوه خانه ها بانوی تا همیشه مکدر -...
-
چون است حال بستان ای باد نوبهاری-سعدی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 1 مردادماه سال 1396 16:17
چون است حال بستان ای باد نوبهاری کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری ای گنج نوشدارو با خستگان نگه کن مرهم به دست و ما را مجروح میگذاری یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل ور نه به شکل شیرین شور از جهان برآری گل نسبتی ندارد با روی دلفریبت تو در میان گلها چون گل میان خاری ور قید میگشایی وحشی نمیگریزد دربند خوبرویان خوشتر که...
-
تو نیستی-عزیز نسین-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1396 22:08
تو نیستی این باران بیهوده میبارد ما خیس نخواهیم شد. بیهوده این رودخانهی بزرگ موج برمیدارد و میدرخشد ما بر ساحل آن نخواهیم نشست. جادهها که امتداد مییابند بیهوده خود را خسته میکنند ما با هم در آنها راه نخواهیم رفت. دلتنگیها، غریبیها هم بیهوده است ما از هم خیلی فاصله داریم...
-
ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1396 22:06
ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاهگاهت صبح ستاره باران بازآ که در هوایت خاموشی جنونم فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران ای جویبار جاری!زین سایه برگ مگریز کاینگونه فرصت از کف دادند بیشماران گفتی به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمیتوان کرد حتی به...
-
چه خوب میشد -سید علی صالحی-دکلمه رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1396 22:04
چه خوب میشد همین لحظه یک اتفاقی میافتاد مثلا باد میآمد میرفت باغهای بالا را دور میزد برمیگشت، خاک را بو میکرد، و از کنارِ شمشادهای شکسته بوی خوش آب و خبر از هوای حامله میآورد. شمعدانیهای بالِ چینهی مهتاب تب دارند، تشنهاند، بیترانهاند. اصلا باد چرا از چیزی شبیه باران نمیخواند! آخر چهقدر تا کی باید با این چراغِ ترسو هی...
-
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم-حافظ-رضا پیربادیان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1396 22:03
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم همراز عشق و همنفس جام بادهایم بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم کار از تو میرود مددی ای دلیل راه کانصاف میدهیم و ز راه...
-
به رسم صبر ، باید مرد آهش را نگه دارد_سجاد سامانی_دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 30 خردادماه سال 1396 21:45
به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد دلم را...
-
من خواستم که خواب و خیال خودم شوی -مهدی فرجی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 30 خردادماه سال 1396 21:43
من خواستم که خواب و خیال خودم شوی رویا شوی امید محال خودم شوی لرزید دستهایم و سرگیجه ام گرفت آوردمت دلیل زوال خودم شوی یا در دلم شناور یا بر تنم روان ماهی و ماه حوض زلال خودم شوی هر روز بیشتر به تو نزدیک می شوم چیزی نمانده است که مال خودم شوی حالا تو چشمهای منی ابر شو ببار تا قطره قطره گریه به حال خودم شوی عاشق نمی...
-
موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند-شفیعی کدکنی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 19 خردادماه سال 1396 15:32
موج موج ِ خزر،از سوگ سیه پوشان اند بیشه دلگیر و و گیاهان همه خاموشان اند. بنگر آن جامه کبودان افق،صبح دمان روح ِ باغ اند کزین گونه سیه پوشان اند. چه بهاری است،خدا را!که درین دشت ملال لاله ها آینه ی خون ِ سیاووشان اند. آن فرو ریخته گل های پریشان در باد کز می ِ جام شهادت همه مدهوشان اند. نام شان زمزمه ی نیمه شب مستان...
-
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند- اکتاویو پاز-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 9 خردادماه سال 1396 21:34
کسانی از سرزمینمان سخن به میان آوردند من اما به سرزمینی تهیدست میاندیشیدم به مردمانی از خاک و نور به خیابانی و دیواری و به انسانی خاموش ــ ایستاده در برابر دیوار ــ و به آن سنگها میاندیشیدم که برهنه بر پای ایستادهاند در آب رود در سرزمین روشن و مرتفع آفتاب و نور. به آن چیزهای از یاد رفته میاندیشیدم که خاطرهام...
-
می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود-حسین جنتی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 9 خردادماه سال 1396 21:32
می کشتمت! وساطت ایمان اگر نبود پروای نان و پاس نمکدان اگر نبود بی شانه ی تو سر به کجا می گذاشتم ای نارفیق کوه و بیابان اگر نبود پیراهنم به دادِ منِ تنگدل رسید، خود سینه می شکافت، گریبان اگر نبود! در رفته بود این جگر از کوره، بی گمان همراهِ صبر، همتِ دندان اگر نبود! از این جهان سفله به یک خیزش بلند، رد می شدیم، تنگی...
-
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو-محمد علی بهمنی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 19:39
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو از هر طرف نرفته به بن بست می رویم لعنت به روزگار من و روزگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حصار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای از مدار تو آن...
-
نمی گویم همین شبهای ابرآلود برگردی-محمدسعید میرزایی-دکلمه رضا پیربادیان
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1396 19:38
نمی گویم همین شبهای ابرآلود برگردی تو فرصت داری اصلاً تا ابد...تا زود برگردی تو فرصت داری از هر جای این تقویم بی تاریخ بدون هیچ مرز، ای عشق نامحدود برگردی! تو فرصت داری ای زیباترین فردای فرداها!... سحرگاهی که خواهی ماند...خواهی بود...برگردی به میعاد غزلهایی که کامل می شود با تو تو باید ای زن کامل! زن موعود! برگردی بیا...
-
نگو دوستت دارم....-رضا ثروتی-دکلمه رضا پیربادیان
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1396 22:37
نگو دوستت دارم.... انسان این واژه را می شنود واژه از پوستش رد می شود! با نگاهی پایین می رود! اسب های قلبش شیهه می کشند! تندتر می دوند! بر سینه اش محکم تر سم می کوبند!! نگو دوستت دارم انسان باور می کند افسارِ اسب وحشی را به دستت می دهد! به تو تکیه می کند! در آغوشت اشک می ریزد! یال هایش را می دهد تو شانه کنی انسان باور...
-
بانو از خودت دست نکش ...
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1396 23:13
دکلمه شعر بانو از خودت دست نکش را چند وقت پیش از وبلاگ برداشتم دلیل اش این است که شاعر شعر مشخص نیست .این مشکلات متاسفانه در فضای مجازی زیاد اتفاق می افته .امیدوارم شاعر اصلی شعر پیدا بشه . چند تا شعر دیگه هم اعتراضاتی بابت شاعر اصلی شده بود که من معمولا اولین چیزی که بذهنم میرسه پاک کردن دکلمه از وبلاگ هست .اما...
-
هر انسانی-ژئو بوگزا-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1396 23:04
هر انسانی که نمیتوانم دوستش بدارم سرچشمهی اندوهیست ژرف برای من ... هرانسانی که روزی دوستش داشتهام و دیگر نمیتوانمش دوست بدارم گامیست به سوی مرگ برای من ! آن روز که دیگر نتوانم کسی را دوست بدارم خواهم مرد ! آی شمایان که میدانید شایستهی عشق مناید ... مراقب باشید ، مراقب باشید تا مرا نکشید... برگردان: محسن عمادی...
-
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل-شهریار-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1396 21:35
از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل این غم غبار یار و خود از ابر این غبار سر می کشد...
-
مادل سپرده ایم به گریه برای هم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1396 13:29
مادل سپرده ایم به گریه برای هم باران به جای من .من وباران به جای هم ابری گریست در من ودر وی گریستم تادم زنیم دم زدنی در هوای هم ماتاب خورده ایم که ما قد کشیده ایم گهواره های چابک مان دست های هم باری به پایبندی هم پیر می شویم تاپیرمی شوند درختان به پای هم غم نیست نیستن که همه در تداومیم چون ابتدای یک دگر از انتهای هم...
-
قدرنشناس ِ عزیزم ، نیمه ی من نیستی-کاظم بهمنى-دکلمه رضا پیربادیان
یکشنبه 13 فروردینماه سال 1396 13:27
قدرنشناس ِ عزیزم ، نیمه ی من نیستی قلبمی اما سزاوار ِتپیدن نیستی ! مادر ِ این بوسه های چون مسیحایی ولی مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی من غبارآلود ِ هجرانم تو اما مدتی ست عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست بعد ِمن اندازه ی یک عشق روشن نیستی لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل از...
-
این روز ها-منیره حسینی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1396 22:01
این روز ها بى حواس ترین زن دنیا منم که در گذر از میان مردم شهر با هر عطرى به یاد تو مست مى شوم و در چهار خانه ی هر پیراهنى شبیه تو بیتوته مى کنم این روز ها هستى و نیستى و میان بى حواسی هاى معلقم قدم مى زنى تو را مى گردم در میان تمام کسانى که شبیه تو نیستند و سراغ تو را از شلوغ ترین خیابان هاى شهر مى گیرم نیستى که...
-
منتظر نباش که شبی بشنوی -یغما گلرویی-دکلمه رضا پیربادیان
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1396 21:59
منتظر نباش که شبی بشنوی ، از این دلبستگی های ساده دل بریده ام ! که روسری تو را ، در آن جامه دان ِ قدیمی جا گذاشته ام ! یا در آسمان ، به ستاره ی دیگری سلام کرده ام ! توقعی از تو ندارم ! اگر دوست نداری ، در همان دامنه دور ِ دریا بمان ! هر جور تو راحتی ! بی بی باران ! همین سوسوی تو از آنسوی پرده دوری ، برای روشن کردن ِ...
-
باز باران با ترانه-گلچین گیلانی -دکلمه رضا پیربادیان
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1396 01:36
باز باران، با ترانه، با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه. من به پشت شیشه تنها ایستاده در گذرها، رودها راه اوفتاده. شاد و خرم یک دو سه گنجشک پر گو، باز هر دم می پرند، این سو و آن سو می خورد بر شیشه و در مشت و سیلی، آسمان امروز دیگر نیست نیلی. یادم آرد روز باران: گردش یک روز دیرین؛ خوب و شیرین توی جنگل های گیلان....