لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
▄ ▄ ▄
می شد که بدانم این خطِ سرنوشتِ من
از دفترِ کدام شبِ بسته وام شد ؟
اوّل دلم فراق تو را سرسری گرفت
وان زخمِ کوچک دلم آخر جزام شد
گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت
دیگر تمام شد ، گل سرخم ! تمام شد
شعر من از قبیله ی خون است ، خون من ،
فواره از دلم زد و آمد کلام شد
ما خونِ تازه در تن عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه ، تو رمزالدوام شد
▄ ▄ ▄
بعد از تو باز عاشقی و باز... آه نه !
این داستان به نام تو ، همین جا تمام شد
شب سرشاری بود.
رود از پای صنوبرها، تا فراترها رفت.
دره مهتاب اندود، و چنان روشن کوه، که خدا پیدا بود.
در بلندی ها، ما
دورها گم، سطح ها شسته، و نگاه از همه شب نازک تر.
دست هایت، ساقه سبز پیامی را می داد به من
و سفالینه انس، با نفس هایت آهسته ترک می خورد
و تپش هامان می ریخت به سنگ.
از شرابی دیرین، شن تابستان در رگ ها
و لعاب مهتاب، روی رفتارت.
تو شگرف، تو رها، و برازنده خاک.
فرصت سبز حیات، به هوای خنک کوهستان می پیوست.
سایه ها برمی گشت.
و هنوز، در سر راه نسیم.
پونه هایی که تکان می خورد.
جذبه هایی که به هم می خورد.
آخریڹ ساعات آباڹ است....
انارها ترڪ برداشتہ
خرمالوها را چیده اند
برگ ها دارند ڪف پوش خیاباڹ می شوند
زیباتریڹ رنگ آمیــــــــــزی طبیعت
ومظلوم تریڹ فصڸ ساڸ
و مڹ عاشقانہ تورا
از پائیز خدا هدیہ گرفتم
اهڸ هرجایی ڪہ باشی
پائیزت با مڹ یڪی ست
اگــــــــــرخرمالوهای دستانت گڸ انداخت
مرا بہ نوبرانہ ای گس مهماڹ کڹ ...
آخر گشوده شد زهم آن پرده های راز
آخر مر ا شناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم زتوبر گور سرد و خاموش لیلی بیوفا
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان