دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم_حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

تا صبح‌دم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبح‌دم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم

او با شهاب بر شب تب کرده خط کشید
من برق چشم ملتهب‌ات را رقم زدم

تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افق‌ها،‌ علم زدم

با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم

هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم

تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم

از شادی‌ام مپرس که من نیز در ازل

همراه خواجه قرعه‌ی قسمت به غم زدم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم
چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست، مگر در کنار تو
کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر، باری این منم
کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست
بیرون کِش از شکنجه‌ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای
ای میوه‌ی بهشتی از این باغ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد
چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر
فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر
آسان کند به یاری خود «خواجه» مشکلم

«با شیر اندرون شد و با جان به‌در شود

عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم»





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

سرگشته دلی دارم، در وادی ِ حیرانی-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

سرگشته دلی دارم، در وادی ِ حیرانی
آشفته سری دارم، زآشوب پریشانی

طبعی است مشوّش‌تر، از باد خزان در من
وز باد گرو برده، در بی‌سر و سامانی

از یاد زمان رفته، آن قلعه ی متروکم
تن داده به تنهایی، خو کرده به ویرانی

کورم من و سوتم من، پرورده‌ی لوتم من
روح برهوتم من، عریان و بیابانی

تا خود نفسی دارم، با خود قفسی دارم
زندانی و زندانم، زندانم و زندانی

از وهم گران‌بارم، چندان که نمی‌یارم
تا تحته برون آرم، زین ورطه‌ی توفانی

فرق است میان من، وین زاهدک پر فن:
پیشانی او بر سنگ، من سنگ به پیشانی

من باد بیابانم، خاشاک می‌افشانم
در دشت و نمی‌دانم، در باغ، گل افشانی

سرگشتگی ام چون دید، چون حوصله‌ام سنجید

میراث به من بخشید، آواره‌ی یمگانی




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

گویی نه زمستانم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

گویی نه زمستانم، برف این همه بارانده است

سرمای زمستان را، گرمای تو تارانده است

 

هرکس که تواش بردی، تا مقصدش آوردی

وامانده ی تو اما، از قافله جا مانده است

 

دست تو که صد شادی با من به نوازش داد

گویم به دعا کز درد آزرده مباد  آن دست

 

ای دوست! دلم را باش، وقتی که چنین قلاّش

دست از همه ی عالم، غیر از تو برافشانده است

 

جز عشق چه نامش هست؟ وز نابترین جامش

این جرعه که جان با تو نوشیده و نوشانده است

 

من گوش چرا دارم، تا عقل چه می گوید

در خطّه ی ما اینک، عشق است که فرمانده است

 

این عشق نه امروزی است، در من که دلم انگار

هر نامه که می خوانده است، با نام تو می خوانده است

 

بر من بوز و با خود، بردار و ببر ای عشق!

خاکستر سردی را کز عقل به جا مانده است




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


جز همین دربدر دشت و صحاری بودن-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

جز همین دربدر دشت و صحاری بودن

ما به جایی نرسیدیم، زِ جاری بودن

چالشت چیست که تقدیر تو هم، زین دو یکی است

از کبوتر شدن و بازِ شکاری بودن

دوست‌خواهی است به تعبیر تو، یا خودخواهی

در قفس، عاشقِ آوازِ قناری بودن؟

چه نشانی است به جز داغ خیانت به جبین

این یهودا صفتان را، زحواری بودن

***

مرهمی، زندگی‌ام، زخمی اگر، مرگ‌ام باش

که به هر کار خوشا، یکسره کاری بودن

گر خزان این همه رنگین و اگرمرگ اینست،

دل کَند گُل به تمامی زِ بهاری بودن

***

عشق را دیده و نشناخت تُرنج از دستش

آنکه می‌خواست زِ هر وسوسه عاری بودن

باز«بودن» و«نبودن» ؟ اگر اینست سؤال

همچنان«بودن» اگر با توام. آری، بودن!

دل من! دشت پر از آهوکان شد، تا چند

تو و در حلقهٔ یک یاد، حصاری بودن؟

آتشِ عشقی از امروز بتابان، تا کی،

زیرِ خاکسترِ پیراری و پاری بودن.





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


عشق من طرح چلیپایی است-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

عشق من طرح چلیپایی است، تصویرش کنید
سرنوشت من معمایی است، تفسیرش کنید

خواب آوار و دوار و دار، یک‌جا دیده‌ام
عمر من آشفته رویایی است، تعبیرش کنید

در هم آمیزید عشق و مرگ را در کاسه‌یی
جوهری سازید و آن گه، نام تقدیرش کنید

دل که با صد رشته‌ی جادو نمی‌گیرد قرار
تاری از گیسوی او آرید و زنجیرش کنید

عمر من در شب نشست و عشق من در مه شکست
قصه‌ام این است و جز این نیست، تحریرش کنید

این سحر گه نیست، ایمان در امان دارید از او
این شب است ای عاشقان صبح، تکفیرش کنید

کاسه‌ی خورشید روشن نیست این تشت لجن
جا به جا در چاه ویل شب، سرازیرش کنید

منتظر مانید با آیینه‌ها در سینه‌ها

چون که صبح راستین رخشید، تکثیرش کنید



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


از زمزمه دلتنگیم-حسین منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

‍از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی زاریم
نه طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی است رو سوی چه بگریزم؟
هنگامه ی حیرانی است خود را به که بسپاریم؟

تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما"
کوریم و نمی بینیم ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند که بیداریم گفتیم که بیداریم

من راه تو را بسته تو راه مرا بسته

امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرم
وچکه چکه می چکم...به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب
دوباره تو ..دوباره من..شناوری ..شناورم

شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک ..میانِ کوچه پرپرم

گلایه از قفس کمی...کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم

شبی بخواب دیدمت...میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان ..قدم زنان..تو را به خانه می برم

غزل بخواب می رود...به انتها رسیده ام

تمام من چکیده شد..کنارِ بیت آخرم ...




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


ای فصلِ غیر منتظرِ داستانِ من!-منزوی-دکلمه رضا پیربادیان

‍ ای فصلِ غیر منتظرِ داستانِ من!
معشوقِ ناگهانیِ دور از گمانِ من

ای مطلعِ امید ِمن! ای چشمِ روشنت
زیباترین ستاره‌ی ِهفت آسمانِ من

آه... ای همیشه گل! که به سرخی در این خزان
گُل کرده‌ای به باغچه‌ی بازوانِ من

در فترت ملال و سکوتی که داشتم
عشقِ تو طُرفه حادثه‌ی ناگهان من

ای در فصول مرثیه و سوگ باز هم
شوقت نهاده قول و غزل بر زبان من

حس کردنی‌ست قصه‌ی عشقم نه گفتنی
ای قاصر از حکایتِ حسنت بیانِ من

با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیر
من زنده‌ام به مهرِ تو ای مهربانِ من!

کی می رسد زمانِ عزیزِ یگانگی

تا من از آن تو شوم و تو از آن من





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست-حسین منزوی -دکلمه رضا پیربادیان

نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست

شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست

چند می گویی که  از من شکوه ها داری به دل؟
لب که بگشایم مرا  هم با تو چندان  ماجراست

عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج

علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان