دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش_مولوی-دکلمه رضا پیربادیان

همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر

همه غوطه‌ها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر

همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر

تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر

خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر

نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر

همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر

که اگر بتان چنین‌اند ز شه تو خوشه چینند

نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

محبوب من!-محمد صالح علاء-دکلمه رضا پیربادیان

محبوب من!
در عبادتم چنان با شما سخن مى گویم
که خداوند به گریه مى افتد
محبوب من!
در آن هنگام که گل هاى
سرخ در دشت ها
مى رویند و باغ ها لبریز طراوتند
و باد با زلف شما به پچ پچ است
در آن مساحت اثیرى عشق

شما را دوست دارم.




دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

پری‌دُخت-حامد عسکری-خوانش رضا پیربادیان

بسم المعطّرٌ الحبیب

    تصدقت گردم، دردت به جانم، من که مُردم وُ زنده شدم تا کاغذتان برسد، این فراقِ لاکردار هم مصیبتی شده. زن جماعت را کارِ خانه وُ طبخ وُ رُفت و روب وُ وردار و بگذار نکُشد، همین بی‌همدمی و فراق می‌کُشد. مرقوم فرموده بودید به حبس گرفتار بودید، در دلمان انار پاره شد. پری‌دُخت تو را بمیرد که مَردش اسیر امنیه‌چی‌ها بوده و او بی‌خبر، در اتاق شانهٔ نقره به زلف می‌کشیده.
    حی لایموت سرشاهد است که حال و احوال دل ما هم کم از غرفهٔ حبس شما نبوده. اوضاع مملکت خوب نیست؛ کوچه به کوچه مشروطه‌چی چنان نارنج‌هایی چروک و از شاخه جدا بر اشجار و الوار در شهر آویزانند وُ جواب آزادی‌خواهی، داغ و درفش است وُ تبعید و چوب و فلک. دلمان این روزها به همین شیشهٔ عطری خوش است که از فرنگ مرسول داشته‌ایدُ شب به شب بر گیس می‌مالیم.
    سَیّد محمود جان، مادیان یاغی و طغیان‌گری شده‌ام که نه شلاق و توپ و تشر آقاجانمان راممان می‌کند و نه قند و نوازش بیگم باجی. عرق همه را درآورده‌ام و رکاب نمی‌دهم، بماند که عرق خودم هم درآمده. می‌دانید سَیّدجان، زن جماعت بلوغاتی که شد، دلش باید به یک‌جا قُرص باشد، صاحاب داشته باشد، دلِ بی‌صاحاب، زود نخ‌کش می‌شود، چروک می‌شود، بوی نا می‌گیرد، بید می‌زند. دلْ ابریشم است.
    نه دست و دلم به دارچین‌نویسی روی حلوا و شُله‌زرد می‌رود، نه شوق وسمه وُ سرخاب وُ سفیدآب داریم. دیروزِ روز بیگم باجی، ابروهایمان را گفت پاچهٔ بُز. حق هم دارد، وقتی که آنکه باید باشد و نیست، چه فرق دارد پاچهٔ بُز بالای چشم‌مان باشد یا دُم موش و قیطانِ زر.
    به قول آقاجانمان؛ دیده را فایده آن است که دلبر بیند. شما که نیستید وُ خمرهٔ سکنجبین قزوینی که باب میلتان بود بماند در زیرزمین مطبخ و زهرماری نشود کارخداست. چلّه‌ها بر او گذشته، بر دل ما نیز. عمرم روی عمرتان آقا سَیّد، به جدّتان که قصد جسارت و غُر زدن ندارم ولی به واللّه بس است، به گمانم آنقدری که در فالکوتهٔ طب پاریس طبابت آموخته‌اید که به علاج بیماری فراق حاذق شده باشید، بس کنید، به تهران مراجعت فرمایید وُ به داد دل ما برسید، تیمارش کنید وُ بعد دوباره برگردید. دلخوشکُنکِ ما همین مراسلات بود که مدّتی تأخیر افتاد وُ شیشهٔ عطری که رو به اتمام است. زن را که که می‌گویند ناقص‌العقل است، درست هم هست؛ عقل داشتیم که پیرهن‌تان را روی بالش نمی‌کشیدیم وُ گره از زلف وا کنیم وُ بر آن بخُسبیم. شما که مَردید، شما که عقل‌تان اَتّم وُ اَکمل است، شما که فرنگ دیده‌اید وُ درس طبابت خوانده‌اید، مرسوله مرقوم دارید و بفرمایید این ضعیفهٔ ناقص‌العقل چه کند.
    تصدقت پری‌دُخت

    بوسه به پیوست است.



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

پیش بیا ، پیش بیا ، پیش‌تر !-قیصر امین پور-دکلمه رضا پیربادیان

پیش بیا ، پیش بیا ، پیش‌تر !
تا که بگویم غم دل بیشتر ...
 
دوست‌ترت دارم از هرچه دوست ،
ای تو به من از خود من خویش‌تر !
 
دوست‌تر از آنکه بگویم چقدر ،
بیش‌تر از بیش‌تر از بیش‌تر ...
 
داغ تو را از همه داراترم ،
درد تو را از همه درویش‌تر ...
 
هیچ نریزد بجز از نام تو
بر رگ من گر بزنی نیشتر ...
 
فوت و فن عشق به شعرم ببخش،

تا نشود قافیه‌ اندیش‌تر ...



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست-سیاوش کسرایی-دکلمه رضا پیربادیان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آنِ ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت
مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنارِ چشمه ای بودیم در خواب
تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جامِ گوارا
تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تنِ بیشه پر از مهتابه امشب
پلنگِ کوه ها درخوابه امشب

به هر شاخی دلی سامون گرفته
دلِ من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست
همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


دست از طلب ندارم تا کام من برآید-حافظ-دکلمه رضا پیربادیان

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید

از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم

خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید

گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان

هر جا که نام حافظ در انجمن برآید





دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان


زنان بسیار دورند -یانیس_ریتسوس_دکلمه رضا پیربادیان

زنان بسیار دورند
ملافه‌هایشان بوی "شب به خیر" می‌دهد
آنان نان را به روی میز می‌گذارند که حس نکنیم غایبند
بعد در می‌یابیم که آن غفلت ما بود
از روی صندلی بر می‌خیزیم و می‌گوییم:
"تو امروز سخت کار کردی" یا
"فراموشش کن، من فانوس را روشن می‌کنم."
وقتی که کبریت می‌زنیم. پشتش
تپه‌ای تلخ و غمناک است
که با خود بار بسیاری مردگان را حمل می‌کند
مردگان خانواده را
مردگان خودش را
مرگ خود تو را
تو
صدای غژغژ گام‌هایش را بر تخته‌های کهنه‌ی کف اتاق می‌شنوی
تو ناله‌ی ظرفها را بر رف می‌شنوی
و بعد صدای قطار را
که سربازان را به جبهه می‌برد...

ترجمه‌: فریدون_فریاد



دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان