ای ساده ...ای صبور...
آن روز
که نم نم بارانی هم می آمد
اشتباه ما
شمارش یکی در میان حروف دریا بود
ما برای نوشتن اسامی دوستانمان
کلمه کم آورده بودیم
نمی گویم از هرچه بودن حالای ما
آینده هم آسوده خواهد گذشت
اما لااقل یک حرفی بزن، چیزی بگو!
رازی که باد از شمال بیاید و
شنیدن از جنوب گریه ببارد.
پس این همان کمی آرامش بی جهت
کی خواهد رسید؟!
در حیرتم این جا
این بید سر به راه... چرا؟
چرا این همه خسته و خاموش
از شکستن سرشاخه های بلند
خود حرفی نمی زند!
آیا سکوت
همیشه سرآغازِ تمرین ترانه
و گفتگوی باران است!؟
پس تو که با فال سبز علف آشناتری
بگو کی باران خواهد آمد؟
اما تو باور نکن!
خداحافظ نسیمای غمگین من!
به خدا ... دریایی هست!
تو ... تو با من چه کردهای که از یادم نمیروی؟!
احتمال گریستن ما بسیار است
هم از این روست که جهان را دوست می دارم....
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان
من به روشن ترین کلمات پروردگار پناه آورده ام
نان و آرامش برای ملتم
صبوری، سکوت،گمنامی و هوا...
برای خودم!
و خوابی خوش
برای ِ همه عزیزانی که از اینجا رفته اند
سرپناه
بودنی
بوده ها
ها
ای نجات دهنده بینا پس کی خواهی آمد
شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان