دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com
دکلمه های رضا پیربادیان

دکلمه های رضا پیربادیان

Email: pirbadian@gmail.com

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی-پابلو نرودا-دکلمه رضا پیربادیان

به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برده‏ی عادات خود شوی
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرگی را تغییر ندهی
اگر رنگ‏های متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
 به آرامی آغاز به مردن می‏کنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی‌دارند
و ضربان قلبت را تندتر می‌کنند
دوری کنی...
به آرامی آغاز به مردن می‌کنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ات
ورای مصلحت‌اندیشی بروی...
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!

نگذار که به آرامی بمیری.





شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان







تو را بانو نامیده‌ام-پابلو نرودا-دکلمه رضا پیربادیان

تو را بانو نامیده‌ام
بسیارند از تو بلندتر، بلندتر.
بسیارند از تو زلال‌تر، زلال‌تر.
بسیارند از تو زیباتر، زیباتر.

اما بانو تویی.

از خیابان که می‌گذری
نگاه کسی را به دنبال نمی‌کشانی.
کسی تاج بلورینت را نمی‌بیند،
کسی بر فرشِ سرخِ زرینِ زیر پایت
نگاهی نمی‌افکند.

و زمانی که پدیدار می‌شوی
تمامی رودخانه‌ها به نغمه درمی‌آیند
در تن من،
زنگ‌ها آسمان را می‌لرزانند،
و سرودی جهان را پر می‌کند.

تنها تو و من،
تنها تو و من، عشق من،

به آن گوش می‌سپریم.


شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان

در آرزوی لبانت-پابلو نرودا-دکلمه رضا پیربادیان

نه دوباره ای دارم
نه همیشه ای
مردی فقیر در اشتیاق دوست داشتن
نمی دانم کیستی اما
دوستت دارم .
من "هرگز "ندارم
زان رو که متفاوت بوده ام
و به نام "عشق همیشه در تغییر "
اعلام خلوص می کنم .
دوستت دارم
و خوشبختی را به روی لب های تو می بوسم .
اکنون، بیا هیزم جمع کنیم
و آتش را در کوهستان
به نظاره بنشینیم .






در آرزوی لبانت

صدایت
و گیسوانت
آرام و گرسنه
به کمین تو در خیابان ها پرسه می زنم .
نان مرا سیر نمی کند ای صبحانه خورشید .
من در پی شکار
شکار میزان وضوح گام های توام .
من در پی شکار
در اشتیاق لبخند ساده تو
در اشتیاق سرانگشتانت
که یکی بوسه از آن
از مَنَش، جاودانه ای خواهد ساخت .
دلم می خواهد تنت را به تمامی
چون بادامی کامل
با لب و زبانم لمس کنم
می خواهم پرتو آفتاب را گاز بگیرم
آنگاه که بر اندام تو می گسترد
و آن بینی سربالای چهره مغرور تو را
آه ...
می خواهم طعم شلاق هایت را بچشم .
پس گرسنه
در گرگ و میش کوچه ات
سنگفرش خیابانت
قدم می زنم
در پی شکار تو و قلب داغت
چونان یوزپلنگی در سرزمینی لم یزرع

در کوئی تراتو .




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان


شعری عاشقانه از پابلو نرودا دکلمه رضا پیربادیان

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی

 

دیگران

معشوق را مایملک خویش می پندارند

اما من

تنها می خواهم تماشایت کنم

 


قلب من

آستانه ی گیسوانت را ، یک به یک می شناسد

 

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می کنی

فراموشم مکن !

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه ، دریغشان مکنی




شنیدن دکلمه با صدای رضا پیربادیان