... اگر ابر است این تاریک،
به مرگ آغشته، هر نزدیک،
و دوران را ز چشم جمله پوشیده ست؛
و ما را اینچنین در انتظاری خشک و طاقت سوز
به کردارِ کویری تشنه می دارد؛
اگر ابر است
چرا بر حالِ ما اشکی نمی بارد؟
تو هم، خورشیدِ پنهان!، کاش گاهی می درخشیدی
و می دیدی چه بدهایی، سیه دل ناجوانمردان، به ما مردم
روا دانند
و مُهری می زدی، با لکّه ای -نه، تکه ای- از نور
بر اوراقِ سیاه دفتر ایّام.
گواه اینکه وحشتها چه بیرحم و چه کین توز است
و می دیدی چه دهشتناک روز ابریِ زشتی ست،
همان روز مبادایی که می گویند، امروز است.
و پاکیها و نیکی ها به خاک نیستی مدفون،
بد و بیراه پیروز است.
نه امروز و نه فردایی
نه ایمان و نه امّیدی
چه روز است این، تُرُشرو، تنگ و تار، آنگاه
نه بارانی، نه خورشیدی،
به چشم اعتنا و مهر
خدایا کاش می دیدی.
دانلود دکلمه با صدای رضا پیربادیان
آقای پیربادبان عزیز
هنوز میخوانید؟!
سال نو برای شما مبارک
چقدر از شنیدن صدای شما همیشه لذت برده ام
ممنون